PERSIAN WEBLOG

آبنوس             



.من از ادراک خويشتنم.  تو از ادراک خويشتنی.  ما از ادراک خويشتن خويش

My Facebook   ::   صـحـنـه   ::     معلومات عمومي   ::   RSS feed   ::   RSS feed   ::  نـامــه  ::  

Wednesday, February 26, 2003

* نگاهي گذرا به ويكتور هوگو نويسنده توانا در زادروز او
امروز زادروز نويسنده و شاعر شهير فرانسه ويكتور هوگو است كه 26 فوريه1802 به دنيا آمد و 23 ماه مه 1885پس از 83 سال زندگي در گذشت. علاقه مردم به هوگو به قدري بود كه در مراسم تدفين او بيش از دو ميليون نفر شركت كردند كه تا آن زمان در تاريخ جهان بي سابقه بود. با حسابي كه كرده اند ، هوگو در طول عمر خود هر روز 100 سطر نثر و 20 سطر نظم نوشته است. معروفترين داستانهاي او « گوژ پشت نتردام » و «بينوايان» هستند كه هنوز تجديد چاپ مي شوند و به همه زبانهاي جهان ترجمه شده اند. هوگو افكار فلسفي ــ اجتماعي خود را درقالب داستان منعكس مي ساخت. ساده زيستن و شاد بودن را تشويق مي كرد و اندوه و بينوائي را شايسته انسان نمي دانست. وي مشكلات اجنماعي و سياسي پس از انقلاب را درك و منعكس كرده است . هوگو در بينوايان نوشته است كه عشق به مردم و مردمدوستي ، انسان را به خدا نزديك مي سازد. هوگو از دوستداران ناپلئون بود.
منبع: معلومات عمومي

Tuesday, February 25, 2003



جاهل: اينم خارجه كه هي ميگفتي منو بِبَر. ميبيني زن, اينجا همه ولنگ و وازن, مَردا يه جو غيرت تو وجود نه رَن!
زن: واي اسمال آقا چقدر اينجا قشنگه, چه شكل هائي زنا از خودشون ساختن, آدم هَض ميكنه نيگاشون كنه!
جاهل: زن برو خدارو شكر كن اينجا پَس نيفتادي, همه اينا جهنمي ميشن! جهنم مَم واسه اينا كَمه.
زن: اسمال آقا, چه مدل آئي, چه لباسائي, انگار حجاب تو دين و ايمون اينا نيست!!
جاهل: د آخه قربونتم پَ فكر ميكني واسه چي ما همش يه پامون اينجاس ؟!! ميخوايم كمبوداشونو يادشون بديم.
زن: كدوم كمبود؟
جاهل: حجابو ديگه!!
زن: ولشون كن جون جَدِت, بذار راحت باشن!
جاهل: يه دفه بفرما ما بي غيرت شيم ديگه!
زن: نه قربونت كسي اينو نگفت. ميگم همه عقل دارن, بذار هر كي خودش عاقبتشو رَقَم بذنه. همين!

Monday, February 24, 2003

* آيين نامه « نامه نگاري و مديريت دولتي » در دوران ساسانيان
بيستم فوريه 1932 « تاراپور J. Tarapore » در شهر بمبئي هند «آيين مديريت و نامه نگاري دولتي ايران» در دوران ساسانيان را از روي يك نسخه اصل دوباره نويسي كرد و منتشر ساخت. اين آيين نامه يك بخشنامه ( دستور العمل ) اداري بود كه در عهد خسرو انوشيروان ساساني براي مقامات دولتي ارسال شده بود تا رعايت كنند. آيين نامه مذكور پيش از دوران زمامداري خسرو انوشيروان وجود داشت و در زمان وي بود كه جمع آوري ، تدوين و به صورت دستور العمل به مقامات دولتي ابلاغ شده بود. در هر صورت، نسخه « تاراپور » متعلق به عهد خسرو انوشيروان ( قرن ششم ميلادي ) بوده است.
اين آيين نامه در سال 1932 به زبان انگليسي در افريقاي جنوبي، استراليا، كانادا، ايالات متحده و ممالك اروپايي توزيع و بعدا تجديد چاپ شد. بدون ترديد از اصول اين كتاب در علم مديريت سازمانهاي عمومي در دنياي نوين اقتباس شده و الگو قرار گرفته است.
اين آيين نامه توسط مهاجران پارسي در قرن هفتم ميلادي به هند برده شده بود كه به دست تاراپور افتاد. ايرانياني كه در آن عهد از طريق جزاير قشم و هرمز به هند مهاجرت كردند و هنوز در آنجا هستند عمدتا از مقامات دولتي، بزرگان و افسران ارتش و بيشترشان از مازندران بودند. دليل عمده مهاجرت آنان نارضايي از حكومت عربان بر ايران بود. در قصه سنگان ( سنجان ) آمده است كه اعراب مسلمان قبلا گفته بودند كه هدفشان از جنگ با دولت ايران ترويح اسلام است ، نه حكومت كردن. ولي، پس از تصرف شهرها زير قول خود زده و حاكم شده بودند و....
در اين آيين نامه كهن، به مقامات دولتي و كارمندان سازمانهاي عمومي تاكيد شده است كه در گزارشها و نامه هاي اداري از تعارفات معمول دست بردارند، ملاحظات را كنار بگذارند ، روشن بنويسند، لفاظي نكنند، و توجه داشته باشند كه اگر گزارش خلاف واقع بدهند به سختي مجازات خواهند شد.
اين آيين نامه از ديپترتاران ( دفتر داران ــ منشيان ادارات ) خواسته است كه در گزارش خود به سه نكته توجه كنند از اين قرار : چه مي خواهند بگويند و چه خبري مي خواهند برسانند ، منظورشان چيست و چرا بايد خبر دهند، و بالاخره نتيجه گيري و بيان نظر خود در باره موضوع .
طبق اين دستور العمل، نامه بايد داراي تاريخ باشد و دور يك چوب ( حول محور ) لوله شده باشد. نامه تاء شده موجب مواخذه بود.
قسمت بيشتر اين آيين نامه مربوط به چگونگي مديريت است و در آن روي لزوم بازرسي و تشويق و تنبيه كارمندان و توجه به نظر آنان تاكيد شده است . رشوه گيري در اين آيين نامه خطرناك ترين خيانت به مردم به حساب آمده كه مجازات سنگين و محروميت خواهد داشت. ترتيب اثر دادن به درد دلهاي مراجعان و پذيرفتن و احترام كردن آنان از نكات مهم اين آيين نامه است . اين آيين نامه در موارد متعدد روي جمع آوري ماليات و منصفانه بودن آن و خصوصيات ويژه ماموران ماليه و خودداري از به مقاطعه دادن امر جمع آوري مالياتها تاكيد كرده است. اين آيين نامه مديران دولتي را از تبعيض و افاده و بي اعتنايي به مردم بر حذر داشته و آنان را خدمتگذار و جيره خور مردم خوانده و دقت و اهميت كار حسابداري را مورد تاكيد قرار داده است.
از نكات جالب اين آيين نامه ضابطه دادن نمره ( پوان) منفي به مديران و كارمنداني است كه در انجام وظيفه سهل انگاري و قصور كنند كه رسيدن نمرات منفي به ميزان ( نصاب ) معين باعث بركناري مدير و يا كارمند مي شده است.
بايد توجه داشت كه« مورخان كارشناس عهد باستان » ايران را به داشتن روش پيشرفته و كارآمد براي ادارات عمومي ستوده اند. امپراتوري هاي امويان و عباسيان و بعدا تركان غزنوي و سلجوقي و در پي آنها ، مغولها و تيموريان براي تمشيت امور و اداره قلمرو خود از اين مهارت ايرانيان به خوبي بهره گرفتند و بقاي آنها به دليل سپردن كارها به مديران و وزيران ايراني بود. دولتهاي استعماري اروپا كه متوجه اين هنر ايرانيان بودند در دو قرن اخير كوشيدند كه آن را تخريب و ايران را دچار يك بورو كراسي بد كنند و از پيشرفت باز دارند.
منبع: معلومات عمومي
جالب بود مگه نه؟ آيين مديريت و نامه نگاري دولتي ايران, راهنمائي بوده براي دنيا ولي خودمون شايد تا قبل از خوندن اين متن روحمون هم ازش خبر نداشته! راستي, فكر ميكنيد تا زماني كه 47 هزار مدرسه غير استاندارد ، 3 هزار مدرسه كپري و 14 هزار مدرسه خشتي و گلي در كشور گل و بلبل وجود دارد, يه همچين بازديدهائي پسنديده است؟

Friday, February 21, 2003

* مهربانی را بياموزيم
مهربانی را بياموزيم
فرصت آيينه ها در پشت در مانده است
روشنی را می شود در خانه مهمان کرد
می شود در عصر آهن
- آشناتر شد
سايبان از بيد مجنون،
- روشنی از عشق
می شود جشنی فراهم کرد
می شود در معنی يک گل شناور شد
مهربانی را بياموزيم
موسم نيلوفران در پشت در مانده است
موسم نيلوفران يعنی که باران هست
يعنی يک نفر آبی است
موسم نيلوفران يعنی
يک نفر می آيد از آن سوی دلتنگی
می شود برخاست در باران
دست در دست نجيب مهربانی
می شود در کوچه های شهر جاری شد
می شود با فرصت آيينه ها آميخت
با نگاهی
با نفس های نگاهی
می شود سرشار -
- از رازی بهاری شد
دست های خسته ای پيچيده با حسرت
چشم هايی مانده با ديوار روياروی
چشمها را می شود پرسيد
آسمان را می شود پاشيد
می شود از چشمهايش ...
چشمها را می شود آموخت
می شود برخاست
می شود از چارچوب کوچک يک ميز بيرون شد
می شود دل را فراهم کرد
می شود روشنتر از اينجا و اکنون شد
جای من خالی است
جای من در عشق
جای من در لحظه های بی دريغ اولين ديدار
جای من در شوق تابستانی آن چشم
جای من در طعم لبخندی که از دريا سخن می گفت
جای من در گرمی دستی که با خورشيد نسبت داشت
جای من خالی است
من کجا گم کرده ام آهنگ باران را؟!
من کجا از مهربانی چشم پوشيدم؟!
می شود برگشت
می شود برگشت و در خود جستجويی داشت
در کجا يک کودک دهساله در دلواپسی گم شد؟!
در کجا دست من و سيمان گره خوردند؟!
می شود برگشت
تا دبستان راه کوتاهی است
می شود از رد باران رفت
می شود با سادگی آميخت
می شود کوچکتر از اينجا و اکنون شد
می شود کيفی فراهم کرد
دفتری را می شود پر کرد از آيينه و خورشيد
در کتابی می شود روييدن خود را تماشا کرد
من بهار ديگری را دوست می دارم
جای من خالی است
جای من در ميز سوم، در کنار پنجره خالی است
جای من در درس نقاشی
جای من در جمع کوکبها
جای من در چشمهای دختر خورشيد
جای من در لحظه های ناب
جای من در نمره های بيست
جای من در زندگی خالی است
می شود برگشت
اشتياق چشم هايم را تماشا کن
می شود در سردی سرشاخه های باغ
جشن رويش را بيفروزيم
دوستی را می شود پرسيد
چشمها را می شود آموخت
مهربانی کودکی تنهاست
مهربانی را بياموزيم...
م.م




اگر نميتوني به آهنگ گوش بدي, اينجا كليك كن و مشخصات خودتو در صفحه اي كه باز ميشه بنويس(ميتوني مشخصات غير واقعي بنويسي)بعد برگرد به روي همين صفحه و دكمه update را كليك كن. نترس حسابش مياد واسه من :)

Wednesday, February 19, 2003

* چندي پيش در جائي مقاله اي خواندم تحت عنوان, عادت به مطالعه نزد جوامع مختلف. متأسفانه مدت زمان درج شده در خصوص ما ايرانيان را دقيقاً بخاطر نمي آورم, ولي در مقايسه با بسياري از كشورهاي دنيا رقم قابل توجهي نبود! همه ما دلايلي براي اين تنبلي داريم, و تا زماني كه مطالعه كردن را جزو برنامه هاي روزمره نگذاريم, بصورت عادت در ما بوجود نمي آيد.
در غرب خواندن كتاب مثل مسواك زدن مي ماند(شايد مثال خوبي نبود, چون در اين ضمينه هم "ما" كمبود چشم گيري داريم!), بچه ها به محضي كه قدرت درك مطلب پيدا مي كنند, والدين كتابخاني را براي فرزندشان آغاز مي كنند. اين عمل باعث ميشود كودك نشنيدن يك داستان در طي روز يا وقت خواب را بعنوان كمبود حس كند, و زماني كه به سن خواندن و نوشتن ميرسد اين نياز(ض؟) را, خود جبران كرده و بدين ترتيب عادت بوجود مي آيد.
لازم به اعتراف است كه شخص نگارنده جزو گروه دليل تراشان است, ولي از خواندن كتاب براي فرزندانش دريغ نكرد, تا اين عادت بد به ارث نرود!
و حالا اصل مطلب: براي ما كه در مرحله ترك تنبلي و مشتاق به عادت به كتاب خواندن هستيم, لينكي را بالا قرار داده ام, تحت عنوان <<معلومات عمومي>>, تا به اين شكل گوشه اي از تاريخ از دست رفته را بصورت فشرده ملاحظه و مرور كنيم. در ادامه هم نگارنده لينك را خدمت شما معرفي مي كنم.
دكتر نوشيروان كيهاني زاده روزنامه نگار و گذشته نگار.
دكتر نوشيروان كيهاني زاده با اين عقيده كه هرچه كه امروز «خبر» خوانده مي شود فردا «تاريخ» خواهد بود كه شرح گذشته است و «تاريخ» هويت يا سرمايه معنوي يك ملت است كه تا زماني كه اين سرمايه را حفظ كند پايدار خواهد ماند، اواخر دهه 1340 خورشيدي درصدد برآمد كه «تاريخ وطن» را به قالب روزنامه نگاري بازگرداند و اصطلاحاً «ژورناليست» كند تا بتوان آن را به نام «خبر» در رسانه ها منتشر كرد؛ زيرا كتابهاي تاريخ در دسترس همگان قرار نمي گيرد و همه رويدادهاي گذشته را هم
نمي توان به صورت داستان (ناول) درآورد. بنابراين، توده هاي مردم از تجربه گرانبهاي گذشتگان
نمي توانند درس بياموزند و عبرت گيرند.
موجه ترين راه براي انتشار «تاريخ» در رسانه ها تحت نام «خبر»؛ درج آن به صورت «روزشمار يا تقويم تاريخ» و تنظيم آن طبق آيين خبرنويسي يعني قراردادن اجزاء «رويداد» در جاي عناصر خبر در قالب جملات ساده و روشن و به كارگيري واژه هاي روزمره و قراردادن «رويداد گذشته» در بطن مسائل روز با استفاده از روش تمثيل و ... است.
«اين»، كار تازه اي نبود؛ قبلاً هم در طول زمان بسياري از مورخان و مؤسسات پژوهشي، حتي خبرگزاري ها به اين كار اقدام كرده بودند و «كرونيكلها» ي متعدد در دسترس بود. «نگارنده» در صدد برآمد كه آن را جامعتر و با استفاده از كشفيات و تحقيقات و اسناد تازه و با احساسي «فردوسي وار» و سبك نگارشي نظير «كارلايل» انگليسي به انجام برساند و به صورت تجربي، در دوماه آخر سال 1350 (خورشيدي و در طول سال بعد آن را در بخش آخر اخبار كانال 2 تلويزيون ملي (كانال رنگي آن زمان) با عكس و فيلم و نقشه پخش كرد. سپس در سال 1353 خورشيدي آن را براي استفاده جرايد (رسانه هاي چاپي) و پژوهشگران و كتابخانه ها به طور روزانه در بولتن مطبوعاتي خبرگزاري پارس (ايرناي امروز) قرارداد. آنگاه «كامل شده» اش را در سال هاي 1356 و 1357 به صورت روزانه تحت نام خود در صفحه ششم روزنامه اطلاعات (زيرعنوان «امروز در تاريخ») منتشر ساخت. در دهه 1370، نخست آن را مشروحتر تحت عنوان «برگي از تاريخ» در روزنامه همشهري (چاپ تهران) و سپس به صورت جامعتري، سالها در روزنامه دولتي ايران در ستون «دانايي» و «دانش و زندگي صفحه آخر» به چاپ رساند. «نگارنده» براي مدتي كوتاه نيز مواردي از آن را به زبان انگليسي درآورد كه در روزنامه انگليسي زبان «ايران ديلي» چاپ تهران، صفحه آخر، انتشار يافت و سپس درصدد برآمد كه آن را به صورت كتاب درآورد كه شامل رويدادهاي ايران در طول زمان و تحولات مهم فكري و نيز وقايع مهم ساير ملل باشد. اين كتاب تكميل شده و در مرحله يافتن ناشر براي چاپ قرار دارد.
انتشار چند مطلب از «دستنويس كتاب» در رسانه هاي چاپي فارسي كه با تشويق فراوان رو به رو شد، نگارنده را بر آن داشت كه موارد مهم و جالب از قسمت تاريخ ايران اين دستنويس را كوتاه كند و در سايتي به دو زبان فارسي و انگليسي در اينترنت قرار دهد كه هرسال هم با توجه به مطالعات و كشفيات و اسناد تازه تكميل خواهد شد و به تدريج مهمترين و جالبترين رويدادهاي جهان مخصوصاً تحولات فكري را هم شامل خواهد گرديد و عكس و نقشه برآن اضافه خواهد شد و ...
هدف از ايجاد اين سايت صرفاً ارتقاء معلومات عمومي و در مورد تاريخ ايران و ايرانيان يك اقدام ميهني است. مطالعه و رونوشت برداري از اين سايت مطلقاً رايگان است و نقل مطالب آن نيز با ذكر مأخذ و نشاني سايت آزاد و رايگان خواهد بود.
بخش فارسي اين سايت كه دائماً در حال تكامل خواهد بود از بيستم خرداد 1381 خورشيدي و بخش انگليسي آن يكي- دوماه بعد آغاز خواهد شد. رويدادهاي هر روز پس از كليك كردن روي تكمه «فارسي» و يا «انگليسي» در برابر چشم قرار خواهد گرفت و روز بعد به بايگاني سپرده خواهد شد و به تدريج رويدادهاي هر روز از سال در بايگاني خواهد بود كه با كليك كردن روي تكمه «روز» و تكمه «ماه» به آن دسترسي خواهد بود و به احتمال زياد تا نوروز آينده (نوروز 1382) همه رويدادهاي مهم ايران دست كم تا سال 1356 خورشيدي در بايگاني خواهد بود و سپس به روزشمار وقايع ساير ملل، اختراعات، گفته هاي مهم، تحولات فكري و ... خواهيم پرداخت تا به صورت گنجينه بزرگي درآيد و از اين خدمت ملي و فرهنگي لذت ببريم.

توضيح: از معرفي, قصدي در تبليغ براي بينش سياسي نبوده است, كماكان از بينش خويش استفاده كنيد مگر نياز به صيقل احساس شود!

Monday, February 17, 2003

* Robert Fisk خبر نگار روزنامه انگليسي The Independent مستقر در بيروت , ديشب طي مصاحبه اي از طريق ساتلايت با مجري برنامه اجتماعي Agenda از تلويزيون سوئد, به سوألاتي به شرح زير پاسخ داد:
سوأل: آمريكا اظهار دارد انگيزه حمله نظامي به عراق, به دليل سلاح هاي كشتار جمعي است كه عراق در اختيار دارد, آيا شما چنين نظري را تصديق ميكنيد؟
جواب: خير, اگر دليل حمله داشتن سلاح هاي كشتار جمعي است, بايد به كره شمالي حمله بشود نه عراق. به دليل نقض حقوق بشر در عراق هم نيست.
1983 زماني كه عراق در جنگ با ايران بر خلاف قراردادهاي موجود بين المللي, از سلاح هاي كشتار جمعي استفاده ميكرد, و وقتي صدام در بغداد به شكنجه و آزار و اذيت مشغول بود, فرستاده آقاي Reagan به بغداد رفته بود تا سفارت آمريكا را در عراق بازگشائي بكند. فرستاده Rumsfeld بود كه امروز اشگ تمساح ميريزد, كه در عراق مردم شكنجه ميشوند و سلاح كشتار جمعي وجود دارد.
سال بعد يعني 1984 در همان روزي كه سازمان ملل متحد گزارشي را مبني بر استفاده عراق از گازهاي سمي ارائه داد, آقاي Rumsfeld ملاقاتي داشت با Tariq Aziz كه شخص نزديك صدام حسين بشمار مي آيد. محور اصلي با وجود اينكه صدام حسين يك ديكتاتور است, روي چيزي مي گردد كه كره شمالي آن را ندارد, و آن نفت است.
سوأل: ميتوان گفت عراق نمي تواند تهديدي باشد براي همسايگانش؟
جواب: اگر شما از همسايه ها عراق, كه عربستان سعودي, قطر, اردن, هستند بپرسيد, كدام كشور بيشتر شما را تحديد مي كند, مي گويند آمريكا و نه عراق. نه, امروز عراق يك ديكتاتور دست سوم است. صدام دژخيم است و شكي درش نيست, زنان را در روزهاي سه شنبه در بغداد حلق آويز مي كند و اگر از لحاظ زمان كافي نباشد, باقي مانده به پنج شنبه موكول مي شود. اينجا هميشه شكنجه براه بوده است.
ولي اينجا محلي است كه ما انگليسي ها بوجود آورديم.
صدام دست آورده غرب است, و غرب از جنگ نفرت انگيز صدام بر عليه ايران حمايت مي كرد. زيرا مي خواست تا عراق بجاي غرب در مقابل ايران بجنگد. ما به صدام اجازه داديم تا از بمب هاي شيميائي در جنگ با ايران استفاده كند.
من آن دلال آلماني را كه اولين عكس هاي ساتلايتي گرفته شده از جبهه هاي ايران, توسط پنتاگون را, با خود به عراق مي برد تا حمله هاي عراقي ها موفق باشد را ملاقات كردم.
به ياد داشته باشيد كه صدام را ما بوجود آورديم, درست مثل بن لادن كه دست آورد خودمان بود تا با كمك CIA در مقابل روس ها در افغانستان بايستد. همان هائي كه امروز ميگوئيم خطري هستند براي دنيا.
سوأل: چطور ميشود مطمئن بود كه عراق به كشورهاي همسايه خود حمله نمي كند, وقتي شاهد بوديم قبلاً كرده است؟
جواب: بيشتر به اين دليل مي شود گفت كه ديگر قدرت لازم را ندارد. سلاح هاي كشتار دسته جمعي كه عراق احتمالاً پنهان دارد, بين 10 تا 20 سال از عمرشان مي گذرد.
كدام كشور را ميتواند تهديد كند؟ كويت كه داخلش مملو از سربازان آمريكائي است. عربستان سعودي همينطور 20,000 سرباز آمريكائي در آنجا مستقر هستند. قطر كه در آنطرف خليج فارس واقع شده است. ايران كه يك بار جنگ هشت ساله با عراق داشته. تركيه كه از نظر نظامي بسيار از عراق مجهزتر است. اردن را هم كه به دليل وجود كوير بين دو كشور نمي تواند خطري تهديد كند. چه جاي ديگري را مي تواند مورد حمله قرار بدهد؟ صدام يك جاني است ولي هيچكدام از همسايه هاي عراق از آمريكا كمك مطالبه نكرده اند, اين خود آمريكا است كه اصرار دارد نيرو به منطقه اعزام دارد.
سوأل: به گفته سران عرب منطقه, پرخاشگري هائي كه از سوي غرب به عراق مي شود, عواقب بدي را براي منطقه به دنبال دارد, آيا شما با اين نظر موافقيد؟
جواب: من از گفته سران عرب خوش بين نيستم. عواقب آن بلافاصله نشان نمي دهد. اگر كمي فيلم را به جلو ببريم: فرض كنيد جنگ رخ بدهد. نيروهاي آمريكائي در عرض 2 الي 3 روز به بغداد ميرسند. اولين تصويري كه از آنجا به بيرون مي آيد, بچه هائي است كه با انگشتان دستشان علامت پيروزي را نشان مي دهند. آقاي بوش و پاول از اين بابت احساس خوشحالي مي كنند كه "عاملان نجات" اين كودكان شناخته مي شوند.
بعد از اين نوبت مردم است تا از طرفداران حزب بعث عراق انتقام بگيرند.
خيلي ها بر سر تيرهاي چراغ برق آويزان مي شوند, تصوير جالبي در اين مدت از اين اتفاقات نخواهيم داشت. گروه ها و دسته هاي غير وابسته به صدام حسين هر روز نمايان مي شوند. شايد ملايان در مساجد از نيروهاي آمريكائي مي خواهند تا خاك عراق را ديگر ترك كنند. آن زمان آمريكائي ها چكار مي كنند؟ ملايان را دستگير مي كنند؟ جلوي سخن راني هاي آنان را ميگيرند؟ حداقل دو سال بايد آمريكائي ها در عراق بمانند. اينجا آمريكا در كنار اسرائيل دومين كشور اشغال گر شناخته ميشود.
سوأل: شما با بن لادن ملاقات داشتيد و تحولات القاعده را دنبال مي كنيد. فكر مي كنيد بن لادن چه نقشي را در اين ميان ايفا كند؟
جواب: من ميدانم كه بن لادن زنده است. صداي ضبط شده روي نوار بدون شك متعلق به بن لادن است. من فكر ميكنم القاعده در زمينه تماس بسيار مشگل دارد, زيرا قدرتمند ترين كشور دنيا با مدرنترين تكنيك موجود, دنبال اوست. ولي اين روش درست پيروزي بر القاعده نيست. آنها از شرايط نامناسب در بين خلق عرب جان مي گيرند. تا زماني كه چنين شرايط نامناسبي وجود داشته باشد القاعده بدون لزوم بن لادن وجود خواهد داشت.
بسياري از اعراب اين احساس را دارند كه رهبرانشان, حرف آنان را كه, بن لادن ميزند را نمي زنند. من بسياري مردم از منطقه خاورميانه را ملاقات مي كنم كه ميگويند, ما بن لادن را دوست نداريم , اما او حرفش حرف ما است.
زماني كه صدام كنار گذاشته بشود, اولين صدائي كه از آمريكائي ها ميخواهد تا از عراق بيرون بروند, بن لادن است.
سوأل: در اين چند روزه اخير شاهد تظاهرات هاي عظيمي در اعتراض به جنگ بوديم. اين تظاهرات ها ميتواند كمكي باشد؟
جواب: در يك دنياي خوب بايد اينطور باشد كه تأثير مثبت بگذارد. Donald Rumsfeld صحبت از "اروپاي قديم" مي كند. آن اروپاي قديم شباهت هاي زيادي به آمريكا داشت, مملو بود از جنگ و خونريزي. ولي اروپاي امروز جنگ را نمي پسندد. آلمان كه در قرن گذشته عامل جنگ و بيدادي بود , دنيا را در صلح ميخواهد! و آمريكائي ها از اين موضوع ناراحت هستند.
مشگل در اين است كه ما امروز اروپاي جديدي را داريم كه جنگ نمي خواهد و آمريكاي قديمي , Roosevelts و غرب وحشي كه جنگ طلب است. واقعيت امروزه چنين به چشم مي آيد.
فيلم مصاحبه را به زبان انگليسي, اينجا ميتوانيد ملاحظه كنيد.

Sunday, February 16, 2003


* گاهي اوقات يه چيزائي توي وبپرسه گيام©(حق امتياز استفاده از لغت محفوظ مي باشد) گيرم مياد كه براي هضمش كه راست هست يا دروغ, چند باري بايد كامپيوترم رو خاموش روشن كنم! امروزم يكي از اونا هر چند كمي قديمي هست به تورم افتاده, البته من براي تسكين نِتون, آخر همين نوشته لينك چندتا داروي موثرِ رو گذاشتم تا ازش استفاده كنيد. ببينيد مگه ميشه؟!!
اينم داروهاي موثر: اولي , دومي , سومي , اينم مال جونا.

Saturday, February 15, 2003

* جنگ جنگ تا پيروزي, جنگ جنگ تا پيروزي!
آدم بايد با اين جور جنگ كردن ها موافق باشه. به نظر من در مقابل حرف نا حساب, تنها يك راه چاره ميمونه و اون هم جنگ هست! آخه كِي ديگه ميخوان ياد بگيرن دوره حرف زور زدن تموم شده؟!! امروز ديگه بخواهي پاتو از گليمت بيشتر دراز كني, همچين پوزتو بايد به خاك ماليد, كه تا عمر داري يادت نره! تمام دنيا كه نمي تونن مَچَلِ اين چسقله باشن و هر روز از تهديداش تنشون بلرزه, مرگ يه بار شيون هم يه بار!! با شعار, جنگ جنگ تا پيروزي در مقابل جنگ.


   /)/)
   (';')
o(")(")

Thursday, February 13, 2003

* اينكه ويروس هاي كامپيوتري روزهاي تعطيل را براي پخش كردن خود انتخاب مي كنند, چيز تازه اي نيست. فردا (جمعه) روز قلبها است و ما بدون شك شاهد خواهيم بود, ويروسهائي كه با عناوين عاشقانه سعي در پخش خود دارند!
سال 2001 VBS بود. پيامي براي روز قلبها با اسم "Feliz san valentin" براي آدرس هاي ايميل زيادي فرستاده شد كه آنقدر ها هم مهربانانه نبود. اين پيام حاوي ويروس بود و ويروس مذكور براي كساني كه بازش كردند تمامي فولدر هاي موجود در :C را از بين برد و نام يوزر آن فولدرها را به "Happysanvalentin" تغيير داد. Ex: "C:/Programhappysanvalein"
هميشه ويروس ها نيستن كه در روز قلبها سعي در پخش كردن خود دارند, اما تعدادي Hoax ها هستند كه سعي در ترغيب يوزرها براي انجام اينكار و آنكار دارند! اگر با چنين Hoax هائي فردا برخورد كرديد, به ياد داشته باشيد دستورالعمل هاي داده شده در ايميل را انجام ندهيد!!
اميدوارم در روز قلبها, قلبهايتان به يكديگر نزديكتر شود.


To all my peace loving friends, Please check this site

Wednesday, February 12, 2003

* در اعتراض به شروع جنگِ خليج 2
مادونا قصد دارد به كمك چهره هاى جذاب مدل هاى تبليغات مصور و كودكان معلول به جنبش صلح تكانى بزرگ بدهد. انتظار مى رود كار ويدئويى تازه مادونا كه توسط يك سوئدى به نام يوناس اوكرلوند تنظيم شده و ماه آينده منتشر مى شود، آمريكا را شوكه كند. مادونا كه به عنوان يك چهره فمينيستى شناخته مى شود، اميدوار است با اين ويدئو توجه زيادى را نسبت به "زندگى آمريكايى" جلب نمايد. موضوع سى دى تازه او كه با تصاوير ويدئويى همراه است، سكس، خشونت، جنگ و ماترياليسم است. گفته مى شود در صنعت سرگرمي، ويدئوى تازه مادونا، تكان دهنده ترين قطعه اى است كه عليه جنگ و عليه بوش ارائه مى شود. كسانى كه اين ويدئو را ديده اند مى گويند كه مادونا به سيم آخر زده است و تفسيرى در نقد روياى مدرن آمريكايى عرضه مى كند ؛ طورى كه هيچ چيز همان نيست كه به نظر مى آيد . مادونا لباس نظامى مى پوشد و در متن يك ضرب آهنگ مداوم نارنجك پرتاب مى كند؛ تصاوير مردان و زنان مفلوج، كودكانى غرقه به خون با چهره هاى مدل هاى جذاب تبليغاتى درهم مى آميزد.
موضوع "زندگى آمريكايى" آزادى بيان است كه نه تنها جنگ، توحش و خودخواهى را به چالش مى كشد كه علاوه بر آن نوعى ارزيابى انتقادى خويشتن هم هست. مادونا يك بار براى هميشه قالب "دختر مادى" را كه نام يكى از اولين كار هاى اوست به دور مى افكند و در باره زندگى در جهان مادى هشدار مى دهد. گفتنى است كه مادونا اخيرا در ترانه هاى خود از اشعار مولوى استفاده كرده است كه اين خود توجه محافل ايرانى را به اين خواننده سرشناس جلب كرده است. مولوى امسال پرخواننده ترين شاعر آمريكا شناخته شده و گفته مى شود كه اشعار مادونا در جلب توجه آمريكائيان به شاعر بزرگ ايرانى نقش داشته است.
در مراسم يادبود برگزار شده از سوى هنرمندان پس از 11 سپتامبر به بسيارى از شركت كنندگان اين مراسم به خاطر غلظت ناسيوناليستى آن و بى توجهى به فجايع مشابه در جهان، انتقاد شده بود. مادونا در آن مراسم با دامنى كه پرچم آمريكا بر آن نقش بسته بود، ظاهر شد اما در اوج برانگيختگى احساسات انتقام جويانه روزهاى پس از 11 سپتامبر يادآورى كرد كه به احترام روح قربانيان اين فاجعه نمى خواهد كه فرزندانش قربانى جنگى ديگر شوند و گفته بود كه گمان نمى كند فرزندان او هم چنين بخواهند.
خانم ليز روزنبرگ سخنگوى مادونا حاضر نشده است در باره اطلاعاتى كه از سوى مركز توليد و مونتاژ ويدئوى تازه مادونا در لس آنجلس در مورد محتواى اين ويدئو به رسانه ها رسيده است توضيحى ارائه كند. مدير تهيه اين ويدئو نيز تنها گفته است كه انتشار آن سه هفته ديگر صورت خواهد گرفت.

هنرمندان عليه جنگ بوش:

Tuesday, February 11, 2003

* 24 سال گذشت
22 بهمن 57 , چه شور و هيجاني در مردم بود, هنوز فريادهائي كه در كوچه و خيابان از شوق پيروزي بر عليه استبداد پهلوي شنيده ميشد, در گوشهايم زنگ ميزند. چهره عزيزاني را كه جان خود را در راه احقاق آزادي ملتي بر كف نهادند, در جلوي چشمانم ميبينم! ديگر زندان و سانسور معناي خودش را از دست داده بود! آزادي به كمال مطلق حس ميشد و بهار شكوفائي انديشه آزاد بود. اما افسوس, افسوس كه حاصل آن همه ايثارها در همان اولين سالهاي تولد انقلاب به يغما رفت! هم رزمانِ صف مبارزه با نظام طاغوت, در مقابل يكديگر جبهه گرفتند و فرصت طلبان را مجال چنگ انداختن به تختي ديگر براي استبداد شد. اسارت و زنجير عمري دوباره يافت و زندانبانان تنها با مرامي ديگر به كار بازگشتند. جواناني كه جوياي انديشه آزاد بودند دسته دسته به زندانها و جوخه هاي اعدام سپرده شدند و ضجه هاي مادرانِ در پشت درهاي زندان, حتي به گوش فرزندانشان نميرسيد!

به اميد فردائي روشن
فرزندي از نسل سوخته

Sunday, February 09, 2003

* دو روزم غنيمتِ!
از بعد از ظهر جمعه به اتفاق عيال, رفتيم تا دو روزي به ياد دوران بدون فرزند, براي خودمون باشيم. البته من از مدتها قبل با بچه ها راجعبش صحبت كرده بودم و قراررامون رو گذاشته بوديم. يكي از آشناها هم لطف كرد, آمد تا اين مدت رو پيش بچه ها باشه. عيال معلوم بود كمي سورپريز شده بود, ولي به روي خودش نمي آورد!
رفتيم به يه هتلي كه دور از هياهوي تمدن, وسط يه جنگل واقع شده. از راديو و تلويزيون و روزنامه اونجا خبري نبود, توي لابي هتل هم اجازه نداشتي با موبايل حرف بزني. در كل خيلي خوش گذشت و برنامه هاي خوبي براي مهمانها تدارك ديده بودن. از همه مهمتر اينكه, موقعيت خوبي شد تا كمي راجع به زندگي مشتركمون و فراز و نشيب هاش با هم صحبت كنيم. عيال حرفها يا بهتر بگم گله هائي در دلش داشت كه با من در ميون گذاشت, منم دست خالي نذاشتمش و زير بغلش رو پر از هندونه محبوبي كردم.
از شوخي گذشته يه سري حرف توي دل منم مونده بود كه ريختمشون بيرون. دوستي يه بار به من گفته بود: "عشق مثل گلي ميمونه كه احتياج به آب و نور داره, اگر اين دو چيز به گل نرسه, ميميره", منم براي تداوم حيات عشقمون به غير از كلي شكايتهاي ديگه, دوباره يه مسئله رو مطرح كردم تا ببينم خبري ميشه يا باز.......
حدود يك سال و اندي پيش يه شب حدود ساعت يازده شب, در اطاق خواب ما باز شد و بچه كوچيكمون آمد تو و خب, با صحنه اي مواجه شد كه تا به حال نديده بود! سِتائيمون دست و پامون رو گم كرده بوديم. بعد از چند لحظه, من به حالت عصباني خواستم تا از اطاق بره بيرون, و اونم زد زير گريه و دل درد داشتن رو بهانه براي اومدن بي مقدمه عنوان كرد. از اون شب به بعد كوچكترين طقي كه ميشنيديم برق از سه فازمون ميپريد. اين حالت باعث شده بود كه خيلي وقت ها از خير اين عمل طبيعي مون بگذريم. آلترناتيوي كه پيدا كرديم صبح ها, بعد از رفتن بچه ها به مدرسه بود, ولي طبق برنامه ساعت كاريمون فقط بعضي از روزها ميتونستيم ديرتر بريم سر كار و يه حالت يالا حالا وقتشه شده بود. به عيال چند باري گفتم: من از اين حالت خوشم نمي ياد و اون هم ميگفت: از اينكه بچه ها خونه باشن , من خوشم نمي ياد و بهانه بزرگ بودن بچه ها رو مي آورد!
به قول عيالم "خب ديگه بسه پر رو بودن هم حد داره"!

Friday, February 07, 2003

* امروز سالگرد ازدواج من و عيال است. 18 سال تمام شد و داريم به 20 كزائي نزديك ميشيم, يادم باشه برم يك كادوي تيتيش ماماني براش بخرم, شامَم ببَرَمش Mc Donald´s. صبر كن ميگم جريان 20 كزائي چيه! اون موقع كه توي ايران فقط دوست دختر و پسر بوديم(آقايون يه نصيحت: اگر قصد ازدواج با دوست دخترتون رو داريد, قدر اين روزها رو بدونيد كه بعده ها بايد واسه يك روزش اَنگ بندازيد! از من گفتن), بعد از دو سال كه بوس داديم و بوس گرفتيم, بهش گفتم: اگر من و تو روزي ازدواج كرديم, خودت روز اول بيستمين سال ازدواجمون كه شد, مثل خانوما يك چمدون بردار و يه مشت لباست رو كه به فصل ميخوره رو بريز توش و برو پي كارت, خداحافظي هم نمي خواد بكني!
آقا/خانم ما اين قول و قرار رو گذاشتيمو و اونم قبول كرد. يه مدت بعدش بقول بامداد , از "ميهن آريائي اسلامي" فرار كردم به دنياي فساد و بي بندوباري. همان در بدو ورود به اين دنيا, توي تركيه, من بيچاره اسير عشق يك دختر ترك شدم(قبلاً راجعبش نوشتم ديگه توضيح نميدم), مونده بودم چكار كنم, اوني رو كه باهاش قرار گذاشتم, فقط بيست سال پيشش دوام بيارم و غرهاش رو تحمل كنم رو بچسبم, يا يك قرارداد جديد با گلرخ ببندم و يه نامه فَسخ قرارداد هم بفرستم دهات تهران!! خوشبختانه بخاطر مشخص نبودن اوضاع اقامتي و مهاجرتيه اين حقير, كلرخ جان بعد از يه ماه از ما رو برگردوند. چند ماهي گذشت و پاي مبارك رسيد به ناف جهنم فساد, يعني سوئد(البته اونقدرهام جهنم نيست, پا نشيد راه بيفتيد). خوب بيست سال پيش هم, مو مشگيا توي بورس بودن و لازم نبود حتي بتوني حرف بزني!! دل بده قولوه بگير ما با مو طلائيا شروع شد و عشق و عاشقيا بود كه تبش منو ميگرفت و ول ميكرد, تا يه روز به خودم گفتم: فلاني دلت واسه دوست دختر ايرانت تنگ نشده؟!! همين فكر بود كه منو به اين روز نشونده, ولي خوشبختانه يك سالش بيشتر نمونده !!

Thursday, February 06, 2003

* موتورهاي جستجو در اينترنت
بدون شك اتصال صدها ميليون كامپيوتر در جهان بصورت يك شبكه كه اينترنت ناميده ميشود, بدون وجود موتورهاي جستجو, اهميت و موقعيتي را كه امروز اينترنت پيدا كرده است را هرگز نميتوانست داشته باشد. افزايش كامپيوترهائي كه روزانه به اين شبكه جهاني متصل ميشوند, لزوم هر چه بالا بودن سرعت عمل موتورهاي جستجو را بر طراحان اينگونه نرم افزارها روشن ميكند. همانطوري كه خودتان نيز اطلاع داريد محبوبترين و موفقترين اين نوع موتورهاي جستجو GOOGLE است. اما بعضي مواقع آدم چهار شاخ مي ماند كه چگونه اين موتورها با تركيب چند كلمه در كنار هم يك چنين آدرس هائي را پيشنهاد ميكنند! يكيش كه سراغ من آمده, در پنجره جستجوي GOOGLE نوشته بوده <<با پستان حال ميداد>>. خودتان در GOOGLE امتحان كنيد ببينيد سَر از كجاها در مي آوريد!! لازم به توضيح است كه در كانتر وبلاگ, لينك مورد نظر را ديدم.
Referrer: http://www.google.com/search?q=با پستان حال ميداد
حالا كه حجب و حيا رفته كنار, اينجا را هم كه همكار"شيطانِ بزرگ"نشينم بهم داده را نگاه كنيد! Fuck the word

Tuesday, February 04, 2003

نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد,
نمی خواهم بدانم کوزه گر با خاک اندامم چه خواهد ساخت,
                           ولی آنقدر مشتاقم که از خاک گلويم سوتکی سازد.
گلويم سوتکی باشد, به دست کودکی گستاخ و بازيگوش
                           و او يک ريز و پی در پی,
دَم گرم خودش را در گلويم سخت بفشارد
                           که خواب خفتگانِ خفته را آشفته سازد,
                                                      بدينسان بشکند در من سکوت مرگبارم را.


* ميخوام ببرمتون 24 سال به عقب. يكي از تفريحات اون روزها پيوستن به صف تظاهرات بود. ميگم تفريح چون كسي به فكر جونش نبود و يك جور حس كنجكاوي آدم رو از خونَش بيرون ميكشيد. منم بدم نمي آمد برم تظاهرات ولي پدر و مادرم حسابي كنترلم ميكردند, با اين وجود چند باري توي مدرسه شلوغ بازي در آورديم و مدرسه رو تعطيل كرديم.
ساعت هشت صبح 21 بهمن بود, يكي از پسرخاله هام آمد در خونمون و گفت: ميخواهي با ما بيائي تظاهرات؟ گفتم: خاله(مامان خودم)اگر بفهمه من رو بردي تظاهرات پوست از سرت ميكنه!( اون موقع من شانزده سالم بود و اون چهار سال از من بزرگتر هست). گفت: خيال ميكنه مدرسه اي, تا عصري هم برميگرديم. گفتم: پس من جاهاي خيلي خطرناك نميام(آخه چند باري گير افتاده بوده و كلي از مأموراي حكومت نظامي كتك خوده بود). راه افتاديم بطرف شهر و وقتي رسيديم به پل سيد خندان ديديم چندتا ماشين ريو ارتشي وسط بزرگراه نارمك پارك كردن و سربازهام پشتش سنگر گرفتن و بطرف مردمي كه زير پل جمع بودند, تيراندازي( كلوله ها پلاستيكي بود) ميكردند. پشت پايه پل كه طرف خيابان فرح شمالي(سهروردي) قرار داشت پناه گرفتيم. نگاه كردم به دورو برم ديدم مردم اشاره ميكنن به آسمون, يك هليكوپتر نظامي داشت از بالا تيراندازي ميكرد, ولي ثابت نبود و از اونجا دور شد. شده بود محشر كبري. پسرخالم بهم گفت: اگر ميترسي برگرد برو مدرسه! جو و شور و حال اونجا منو گرفته بود و با وجود اينكه آب دهانم خشك شده بود, گفتم نه نميترسم. مردم متفرق شدن و ما رفتيم بطرف چهارراه قصر, رسيديم به مقر ستاد ركن دو ارتش و (اگر اشتباه نكنم) نيروي دريائي. از داخل ستاد به طرف خيابانهاي باريكي كه به خيابون جاده قديم شمرون منتهي ميشد تيراندازي( كلوله ها واقعي بودند) ميكردن. اونائي كه در حمله به مراكز ارتشي, اسلحه به قرامت گرفته بودند, تير اندازي ها رو جواب ميدادند. عده اي مشغول كوكتل مولوتف درست كردن بودن, يكيشون از من خواست تا در پر كردن شيشه ها از بنزين كمكش بكنم. يك ده بيست تائي كه پر كردم, از بوي بنزين حالت سرگيجه و تهو بهم دست داد, رفتم كنار ديوار تكيه دادم. بعد آمدم سر نبش كوچه و آروم سرم را آوردم بيرون تا ببينم اوضاع از چه قرار است كه چشمتون روز بد نبينه, انگاري يارو كمين كرده بود تا يكي از اونجا بياد بيرون! يك صداي گوش خراش بلند شد و خورده سنگ ريخت توي موهام, هاج و واج نگاه كردم ديدم يك سوراخ كنده روي سنگ مرمر ديوار شده. خلاصه اگر بيست سانتي پائين تر شليك كرده بود, صاحب اين وبلاگ چه بدون هنوزم توي قطعه شهدا, كليد به دست منتظر بود ببرنش پيش يك حوري بهشتي! اون روز چند نفري جونشون رو جلوي چشماي خودم از دست دادن. يكيش با موتور سيكلت داشت با يك ژ3 (يك نوع مسلسل) تخت گاز ميروند كه يكدفعه نقش زمين شد و خون همه جارو گرفت, يكي هم تير خورد توي سينش و جا بجا مرد.
ساعت شده بود دو بعدازظهر و من ديگه بايد ميرفتم خونمون, اما پسرخالم ميگفت الآن اگر بريم خطرناكه و شايد توي خيابون با تير بزننمون. اون روز تا برسم خونه ساعت شده بود پنج و شش شب و مامان و بابام رنگ به رويشون نبود. با ديدنم خيالشون كمي راحت شد, ولي يك مشت ليچار بارم كردن. چند سال بعد از انقلاب براشون تعريف كردم كه من و پسرخالم با هم بوديم.
حالا گزارش فروکش کردن شور انقلابی در ايران را بخونيد

Monday, February 03, 2003

* سوئد به دليل اينكه دورتا دورش رو آب گرفته (البته قسمتي از طرف غرب با نروژ و در شمال شرقيش هم با فنلاند مرز خاكي داره), براي حمل و نقل كالا, كشتي زياد در تردد هست. در اين ميان كشتيهاي تفريحي زيادي نيز هر روز بين بندرهاي كشورهاي اطراف درياي بالكان در تردد هستند. جاتون خالي به اتفاق عيال و بچه ها رفته بوديم يك مسافرت دريائي يا بهتره بگم كشتي سواري. از 24 ساعته هست الي 48 ساعته. راحت از در خونه سوار ماشينت ميشي ميري بندر, يكراست با ماشين ميري توي كشتي, پياده ميشي و با آسانسور ميائي بالا, طبقه اي كه اطاقت(كابين) هست. كشتي كه راه افتاد معمولاً ملت كمي اينطرف اونطرف پرسه ميزنن و برنامه هاي شب رو چك ميكنن, بعد ميرن سر ميز شام (البته اونائي كه غذا روي بليط خريده باشن). بعد از شام بزن و بكوب شروع ميشه و ملت توي پيست رقص قرهاي توي كمرشون رو خالي ميكنن, تا ساعت 3 الي 4 صبح. براي قمار هم ميزهاي رولت و بلكجك هست. دمدماي صبح ميري روي تختت و از خستگي غش ميكني. كشتي كه ميرسه به بندر مقصد, چند ساعتي توقف ميكنه تا اگر كسي دلش ميخواد بره توي شهر و از مغازه ها يا هر چي دلش ميخواد ديدن بكنه. بعد از چند ساعت دوباره راه ميفته بطرف استكهلم. معمولاً مسافرها در راه برگشتن ميرن و از فروشگاه هاي بدون ماليات كشتي خريد ميكنن و بعد هم ناهاري در كشتي صرف ميكنن و به آهنگ اوركستهاي زنده كه مرتب مينوازند گوش ميدن. بعد هم كه رسيدي بندر ميري سوار ماشينت ميشي از كشتي ميائي بيرون, اگر بدشانس باشي پليس گمرك جلوتو ميگيره تا ماشين رو تفتيش بكنه ببينه از حد مجاز بيشتر مشروب وارد كشور نكرده باشي, اگر هم خوش شانس باشي كه گاز ماشين رو ميگيري ميرونيش تا كاراژ خونه و يك آخر هفته خوبي رو داشتي. ولي راستش من دلم بيشتر حوس شمال ايران رو داره تا درياي بالكان.


HOME

2002                                                                 AUG , SEP , OKT , NOV , DEC
2003  JAN , FEB , MAR , APR , MAY , JUN , JUL , AUG , SEP , OKT , NOV , DEC
2004  JAN , FEB , MAR , APR , MAY , JUN , JUL , AUG , SEP , OKT , NOV , DEC
2005  JAN , FEB , MAR , APR , MAY , JUN , JUL , AUG , SEP , OKT , NOV , DEC
2006  JAN , FEB , MAR , APR , MAY , JUN , JUL , AUG , SEP , OKT , NOV , DEC
2007  JAN , FEB , MAR , APR , MAY , JUN , JUL , AUG , SEP , OKT , NOV , DEC
2008  JAN , FEB , MAR , APR , MAY , JUN , JUL , AUG , SEP , OKT , NOV , DEC
2009  JAN , FEB , MAR , APR , MAY , JUN , JUL , AUG , SEP , OKT , NOV , DEC
2010  JAN , FEB , MAR , APR , MAY , JUN , JUL , AUG , SEP , OKT , NOV , DEC
2011  JAN , FEB , MAR , APR , MAY , JUN , JUL , AUG , SEP , OKT , NOV , DEC
2012  JAN , FEB , MAR , APR , MAY , JUN , JUL , AUG , SEP , OKT , NOV , DEC

                                                                                                                 





Balatarin