PERSIAN WEBLOG

آبنوس             



.من از ادراک خويشتنم.  تو از ادراک خويشتنی.  ما از ادراک خويشتن خويش

My Facebook   ::   صـحـنـه   ::     معلومات عمومي   ::   RSS feed   ::   RSS feed   ::  نـامــه  ::  

Friday, October 28, 2005

*
آلبوم عكس دوستان ايرانم هميشه در كشوي ميز كارم قرار دارد. هيچ هفته اي را بياد ندارم در دفتر كارم باشم, و آلبوم را ورق نزنم. پشت عكس هر كدام, آدرس و شماره تلفن محل اقامتشان نوشته شده است. هر از گاهي عكس يكي را از جلد پلاستيكي آلبوم بيرون ميكشم, به ساعتم نگاه ميكنم, و بعد از حساب زمان در محل اقامتشان, اگر بي وقت نباشد گوشي تلفن را بر ميدارم و سلام و احوالپرسي ميكنم. امروز نوبت به فرشاد رسيده بود. همه خوب بودند, و هيچ ملالي نبود بجز دوري از من. ميگفت از عاطفه كم ندارم, و ميداند كه دلم با آنهاست. برايم از ايران, و تهران, و بزرگي شهر ميگفت. قسم ميداد كه براي ديدار دوستان به ايران بيايم. قول شمال و كوه و دشت ميداد. قسم ميخورد كه ديگر پاسداران مثل سابق نيستند. ديگر كسي سراغ من نمي آيد, و تعهدي كه به دادستاني داده بودم, در گوشه اي از بايگاني متولدين 1342 دارد خاك ميخورد. حتي هيچكدامشان من را به يادش نمي آيد.
هميشه با شنيدن حرفهايش جرأت پيدا ميكنم. اما چند لحظه بعد از خداحافظي, دوباره با ياد چهره مأمور دادستاني ترس به سراغم مي آيد, و اينكه حاضر نيستم بخاطر يك تعهد گوشه زندان بي افتم.
پي نوشت:
داشت يادم ميرفت. پسرم سفارش اكيد كرده اين را به دوستانم نشان بدهم.

Wednesday, October 26, 2005

*
قبل از هر چيز يك جوك جديد بگم كه خنده بياد روي لباتون, بعد خبر خوش بهتون بدم, آخرش هم گله كنم.
خانمه: عزيزم اگر من بميرم, تو بازم ازدواج ميكني؟
آقا: بـــــله كه ميكنم. مگه چمه؟ هم خوشتيپم, هم پولدار!
خانمه: مياريش توي اين خونه؟
آقا: معلومه ميارمش. حيفه خونه به اين قشنگي بي زن بمونه!
خانمه: توي تخت ما ميخواد بخوابه؟
آقا: معلومه ميخوابه. تخت به اين گروني, حيفه بي زن روش بخوابم!
خانمه: حتماً ميخواد چوب ِ گلف من را هم صاحب بشه و باهاش گلف بازي كنه.
آقا: نه خيالت از اين بابت راحت باشه. چپ دسته!! :)

خبر خوش:
دوستان هموطن كه پريروز پليس دستگيرشون گرده بود, امروز آزاد شدن تا دوباره اداره مهاجرت به پرونده هاشون رسيدگي كنه. من را هم كه آپارتمان براشون اجاره كرده بودم را از جريمه معاف كردن. البته هنوز 100% نيست.

گله:
چرا به جوكي كه براتون تعريف كردم نخنديديد؟

پي نوشت:
در چنين روزي 4 آبان سال 1346 (26 اكتبر 1967) شاه با اين كه از سلطنت او 26 سال مي گذشت، در چهل و هفتمين زادروز خود با هزينه سنگين طي مراسمي مفصل كه به نظر بسياري ضرورت نداشت بر سر خود تاج گذارد! حال آن كه به نظر منتقدين بهتر بود مانند كشورهاي ديگر براي عموم مردم تامين اجتماعي (بازنشستگي همگاني پس از رسيدن به سن معين) برقرار مي كرد تا در پيري دغدغه گرسنگي خوردن نداشته باشند؛ به تفتيش عقايد پايان مي داد كه داشتن عقيده و ابراز مسالمت آميز آن حق لاينفك انسان است؛ نشر روزنامه را از انحصار چند تن معين خارج مي ساخت و دست اهل اين حرفه را به داشتن نشريه عمومي باز مي گذارد و با اين اقدام به استثمار روزنامه نگاران وطن توسط چند تن خاتمه مي داد؛ ايران را از لحاظ محصولات كشاورزي خودكفا مي كرد ؛ دولت را از اتكاء به درآمد نفت براي تامين هزينه هاي جاري با اتخاذ سياستهاي ديگري ازجمله وصول واقعي ماليات بر در آمد بي نياز مي كرد و....
منبع: معلومات عمومي

Monday, October 24, 2005

*ريشه هاي بيماري مزمن ايران از زبان دكتر علي اميني
علي اميني ديپلمات، سياستمدار، وزير و نخست وزير پيشين كه اخيرا در پاريس درگذشت و در جريان انقلاب بارديگر دست به فعاليت سياسي زده بود در مصاحبه اي كه در لندن انتشار يافت و سي ام مهر سال 1357 در روزنامه هاي تهران انعكاس يافت گفت كه تنها برحسب وظيفه ملي و ميهني ريشه هاي بيماري مزمن وطن را عيان مي كند تا مورد توجه قرار گيرد و درمان شود.
وي سپس به تشريح اين ريشه ها پرداخت و گفت: در ايران ريشه بيماري بايد كنده شود؛ نه تسكين درد. در طول دهها سال گذشته به «ايران بيمار» فقط داروي مسكن داده شد و درد باقي ماند. درد ايران با آزادي زندانيان سياسي ، افزايش دريافتي كارمندان دولت و دادن پايه و گروه تازه به آنان، لغو سانسور مطبوعات و انحلال اداره نگارش وزارت فرهنگ و هنر (سانسور كتاب)، آزادي زيارت خانه خدا و عتبات و ... درمان نمي شود. يك ريشه بيماري ايران در سازمانهاي قضايي ناسالم اين كشور نهفته است و اين دستگاه از آغاز كار ناسالم بوده و تا اصلاح نشود نمي توان انتظار برقراري عدالت و امنيت اجتماعي در وطن را داشت. از يك قانون خوب، اگر دستگاه سالمي نباشد كه ناقض، و فرد بي اعتنا به آن را كيفر دهد و سركوب كند كاري ساخته نخواهد بود و همانا سطوري خواهد بود در يك كتاب در قفسه اي دربسته. ريشه ديگر اين بيماري نداشتن دلسوز اقتصادي است. براي مثال: پس از افزايش درآمد ايران از نفت كه از 1352 آغاز شد و جنگ اعراب و اسرائيل و تحريم نفتي اعراب باعث آن بود، به جاي توجه به كشاورزي و صنايع مربوط به آن و خودكفا ساختن كشور از اين بابت، آمدند به بذل و بخشش پرداختند و به ولخرجي دست زدند؛ فروش دلارهاي نفتي را آزاد كردند، با هدف خودنمايي؛ به كشورهاي ديگر وام دادند، بازپرداخت وام برخي كشورها را بخشيدند و به زندگي لوكس روي آوردند و شكاف ميان فقير و غني را چنان عميق و عيان ساختند كه طبقه محروم از درآمد نفت، به پا خاست و تا به نتيجه نرسد آرام هم نخواهد گرفت. وقتي كه به مسئولان گفتند چرا چنين مي كنيد، نفت كه يك محصول دائمي نيست پاسخ دادند كه كويت و عربستان هم چنين مي كنند، ولي حساب نكردند كه جمعيت كويت يك پنجاهم ايران است. اگر مشكلي در صدور نفت پيش آيد، با اين كشاورزي ناتوان نمي شود شكم مردم را سير كرد. قطع واردات محصولات صنعتي را ده سال هم مي شود تحمل كرد، ولي محصولات كشاورزي و خوراك مردم را به هيچوجه. به مسئولان گفتند كه درمعاملات سرمايه گذاري با خارجي بدانند كه اگر به منافع خارجي لطمه بخورد و تضمين ها عملي نشود بيم تحريم جهاني و بلوكه شدن همه سرمايه ايران وجود خواهد داشت كه توجه نكردند. ريشه سوم بيماري ايران ساواك است كه نتوانست مشكلات مردم را كشف و به موقع و بدون ملاحظات به گوش رئيس كشور و اعضاي دولت برساند و به آنان اخطار دهد تا براي رفعشان اقدام كنند. ساواك تنها براي جاسوسي بر ضد مردم و دادن گزارش راست و دروغ و افزودن بر حجم پرونده هاي محرمانه اشخاص كه جز مشكل سازي و دشمن تراشي دردي را درمان نمي كند به وجود نيامده است. وظيفه آن جمع آوري اطلاعات است، در درجه اول اطلاعات مربوط به مشكلات مردم، نارضايي ها، خواستها و ناخواستها و رساندن اين اطلاعات به گوش مقامات مربوط است تا راه حل بيابند و پيش از اين كه دير شود مشكل را از ميان بردارند. اين سازمان (ساواك) با اين كاركنان و تشكيلات ناقص و نيز وابستگي اش به كابينه و نداشتن استقلال كامل در امور خود نمي تواند در جهت تشخيص بيماري و پيشنهاد تجويز دارو، موثر باشد. كار اين سازمان در طول عمر خود شده است پرونده سازي و در نتيجه دردسر سازي براي مردم و دولت و ايجاد ناراضي و دشمن و دورساختن ميهندوستان و دلسوزان وطن از خدمت. فساد اداري و انجام امور از راههاي بوروكراتيك كه عمدتا از انتصابات غير اصولي مديران و روساي دواير و توصيه بازيها ناشي مي شود يك ريشه ديگر بيماري ايران است و ....
منبع: معلومات عمومي
گفتم اين همسايه سابق چهار كلام حرف حسابي زده, شما هم فيض ببريد.


حتماً شما هم به گوشتون خورده يك عده ايروني در كشورهاي اروپايي بصورت قاچاق زندگي ميكنن. به چه دليلي نمي خوان ايران بر گردن مهم نيست. مهم اين است كه به خواستشون برسن. يك اقامت ناقابل. اقامتي كه گاهي ميتونه سرنوشت يك انسان را 180 درجه تغيير بده.
نميدونم كدوم شيرناپاك خورده اي آدرس آپارتمان سه تا از هموطنان من را براي آجان لو داد, اما اين را ميدونم كه عذاب وجدان به سراغش خواهد آمد. و اميدوارم اينقدر اين عذاب وجدان ذهنش را پر كنه, كه جايي براي زندگي روزمره براش نمونه. براي من بيشتر از جريمه نقدي نميتونن كاري بكنن. اما آنها را ميتونن به ايران ديپورت كنن.

Tuesday, October 18, 2005

*
دربون در كارخانه شوهر خاله من يك راديوي 9 موج داشت. جنگ كه شروع شد, از صبح تا شب اين راديو تنگ گوشش بود. هر وقت ميگفتي مش بايرام چه خبر؟
ميگفت: صدام ضعيف شده, همين روزا ايشالله دادگاش ميشه.
بهش اگر ميگفتي هر روز كه همين را ميگي. در جواب ميگفت: من وظيفم بود خبر بدم, شايعه بلد نيستم. خدا بي آمرزتش, نموند ببينه كار صدام بلآخره به دادگاه كشيده شد.

Monday, October 17, 2005


*
مدتي است پاتوقم شده كافه موككا. از ساعت يك تا دو, و گاهي دو و خورده اي, ميز ِ كنار پنجره در اشغال من و بر بچه هايي است كه هر كدام دست كم پانزده بيست سال از من بزرگتر هستند. گپ هاي ما از هر كجا كه فكر كنيد سر در مياره. خاطرات دوران جواني و ايران و ترافيكش, تا كسالت هايي كه پيرمردا باهاش توي بقول خودشون "غربت" دست و پنجه نرم ميكنن, و و و . امروز يكيشون حساب كرد, و به اين نتيجه رسيد كه از دو سال گذشته تا حالا حدود بيست هزارتا قرص مصرف كرده. دلش از دست زنش خون شده, و گاهي آرزوي مرگ ميكنه. امتحان كردم. دلداري دادن بهشون سعي بيهوده ست. بايد باهاشون هم نوا بود, و حق را دو دستي تقديمشون كرد. توي تعريفا, وقتي مي افتن در قالب شخصيتي گذشتشون, و شغل و مال و منالي كه در سرزمين مادري داشتن يادآورشون ميشه, لپاشون گل ميندازه. اما امان از دمغي بعداز تعريف.
صاحب كافه اهل تركيه است. همه ي آل و اجدادش در سوئد زندگي ميكنن. بقول خودش چهل سال پيش, چندتا سوئدي آمدن به دهاتشون و همه ي اهالي را دعوت به كار در سوئد كردن. از من پرسيد تو چطور شده اينقدر به اين جمع كه زرت همشون در آمده علاقمند شدي؟ چي توي لپ تاپت هست كه به اينا نشون ميدي؟ گفتم علاقم از كمبودي است كه دارم. چهارتا فاميل كه ريش سفيد باشن. لپ تاپم هم آينده را به اين زپرتي ها نشون ميدم.
خلاصه كه حال و هوايي داره اين كافه موككا بين ساعت يك تا دو, و گاهي دو و خورده اي.....

Thursday, October 13, 2005

*
درست عين اين شده كه سر عيال هوو آورده باشم. بايد يواشكي بيام به آبنوس سر بزنم, دستي به سر و روش بكشم, و ....
گاهي اوقات به خودم ميگم خوشا به حال اونا كه همزيشون از وبلاگشون خبر داره.
عيال قول گرفته بود كه اين مدت بجاي پرسه زدن توي نت, بشينم به دختر بزرگمون توي درساش كمك كنم. خانم ميخواد پزشكي بخونه, و بايد نمره هاي بالا بگيره. بگذريم كه پدرم از رياضي و فيزيك و شيمي در آمد. كلي از قاعده ها يادم رفته, و بايد دور از جون شما براي به ياد آوردنشون خودم را جر ميدادم.
شنيدين كه قزويني ها از طرفداراي پر و پا قرص رئيس جمهور هستن؟
از يكيشون ميپرسن علت طرفداري شما از رئيس جمهور چيه؟ ميگه: به رحمت ايشون, دارن اروپايي ها به ما پشت ميكنن :)

ديشب پاورچين پاورچين آمدم وبلاگشهر, بدون اينكه عيال و بچه ها بفهمن. همون اول متوجه شدم آبنوس را بروز كردن. انشالله اوني كه بروز كرده, و باعث مصرف بي دليل برق و وقت شما شده, خدا جوابش را بده.

Tuesday, October 04, 2005

*
برج وسط ميدان شهياد (آزادي) را كه همه ديديد؟ مطمئن هستم تعداد بسياري از شما داخل آن را نديديد. من ديدم. هم زماني كه بشكل موزه بود, و تشكيلات رضا شاه و محمدش را نمايش ميدادند, و با تف و سيريش خاندان پهلوي را به داريوش و كوروش مي چسباندن. هم زماني كه نيروهاي "انتظامي" جمهوري اسلامي, مردمي كه بر عليه رژيم در تضاهرات شركت ميكردند را در زير آن ساختمان تا تكليفشان روشن بشه, بصورت موقت نگه ميداشتند. الآن نميدونم چه استفاده اي از آن فضا ميشه. احتمالاً هنوز هم فضاي سالمي نميتونه باشه.

ميدونستيد در پاريس يك رستوران است كه درش غذا در تاريكي مطلق سرو ميشه؟ ديشب تلويزيون سوئد يك رپرتاژ از آن رستوران را نشان ميداد. گارسونها نابينا بودند. افراد غذا سفارش ميدادند, و بعد دست روي شانه هاي گارسون ميگذاشتند, و وارد فضاي تاريك رستوران ميشدند. در همان تاريكي غذا برايشان سرو ميشد. با دوربين مخصوص از ميهمانان فيلم برداري كرده بودند. هيچ كدام به راحتي گارسونها نمي توانستند اشيائ روي ميز را پيدا كنند, غذا را درست دهانشان بگذارند, و يا از جايي به جايي بروند. اين رستوران به اين منظور درست شده تا انسانهايي كه نابينا نيستند, بتوانند احساس نابينايان را درك كنند.

با يكي از دوستان قهوه ميخوردم. گفت فلاني ميدونستي كه امن ترين جا وقتي زير رگبار خمپاره ميماني كجاست؟ گفتم: سوراخ موش. گفت: نه, امن ترين جا سوراخي است كه از اصابت خمپاره ي قبلي به زمين درست شده. هيچ خمپاره ي نميتونه يك جا را دوبار هدف قرار بده.

Saturday, October 01, 2005

*


HOME

2002                                                                 AUG , SEP , OKT , NOV , DEC
2003  JAN , FEB , MAR , APR , MAY , JUN , JUL , AUG , SEP , OKT , NOV , DEC
2004  JAN , FEB , MAR , APR , MAY , JUN , JUL , AUG , SEP , OKT , NOV , DEC
2005  JAN , FEB , MAR , APR , MAY , JUN , JUL , AUG , SEP , OKT , NOV , DEC
2006  JAN , FEB , MAR , APR , MAY , JUN , JUL , AUG , SEP , OKT , NOV , DEC
2007  JAN , FEB , MAR , APR , MAY , JUN , JUL , AUG , SEP , OKT , NOV , DEC
2008  JAN , FEB , MAR , APR , MAY , JUN , JUL , AUG , SEP , OKT , NOV , DEC
2009  JAN , FEB , MAR , APR , MAY , JUN , JUL , AUG , SEP , OKT , NOV , DEC
2010  JAN , FEB , MAR , APR , MAY , JUN , JUL , AUG , SEP , OKT , NOV , DEC
2011  JAN , FEB , MAR , APR , MAY , JUN , JUL , AUG , SEP , OKT , NOV , DEC
2012  JAN , FEB , MAR , APR , MAY , JUN , JUL , AUG , SEP , OKT , NOV , DEC

                                                                                                                 





Balatarin