PERSIAN WEBLOG

آبنوس             



.من از ادراک خويشتنم.  تو از ادراک خويشتنی.  ما از ادراک خويشتن خويش

My Facebook   ::   صـحـنـه   ::     معلومات عمومي   ::   RSS feed   ::   RSS feed   ::  نـامــه  ::  

Wednesday, November 30, 2005

* شوخيه روز آخر نوامبر.



يك بابايي به دروغگويي معروف بود. مردم محل براي اينكه كمي وقت اضافي خودشان را بكشن, به اين بابا كه ميرسيدن ازش ميخواستن تا كمي براشون چاخان كنه. يك روز اين بابا داشت با سرعت ركاب ميزد. از جلوي چندتا از بچه هاي محل رد شد. يكي داد زد: فلاني ميشه كمي برامون چاخان كني ما بخنديم؟ همانطوري كه پا ميزد, گفت: متأسفم, عجله دارم كه برسم خونه كيسه بردارم. آخه قطار زده به يك كاميون. بارش ميوه بوده, و تمام تقاطع شده ميوه. پليس گفته هر كي ميخواد ميتونه كيسه بياره و مجاني ميوه جمع كنه.
جوانها به هم نگاه ميكنن, و پا ميشن بدو بدو ميرن خونه, كيسه برميدارن و خودشون را ميرسونن به چهارراه. ميبينن بيست نفر ديگه هم كيسه دستشون حاج و واج ايستادن. از قطار و كاميون و پليس و ميوه هم خبري نيست!
اين را گفتم كه بدونيد آدم با وجودي كه عادتي را نزد يك شخص, يا گروه, يا دولت, يا يا ... ميشناسه, باز هم ميتونه گول بخوره.

Monday, November 28, 2005

*
بارالله ها شكرت. من دوباره ميخوام مسلمون بشم. من آخه كورم. مثل بقيه مردم دنيا. اما اينها از ما بهترونن. ميبينن

منبع خبر: بازتاب
پي نوشت:
معذرت ميخوام. يادم رفت ازتون خواهش كنم هم نوايي ملا حسني را بخوانيد.

Thursday, November 10, 2005

*
صبح صورتم را دو تيغه زدم, لباس اسپورت و تيتيش ماماني پوشيدم و رفتم شركت. عيال صبح قبل از من رفت محل كارش, و بلطبع نديد من چي پوشيدم. بعد از ظهر كه آمدم خونه, طبق معمول بساط عصرانه روي ميز آشپزخانه پهن شد. بچه ها از مدرسه گفتن, عيال از كارش گفت, و من ساكت نشسته بودم. پسرم متوجه پوليور من شد, كه بايد نو باشه. پرسيد از كجا آوردي؟ كمي دستپاچه جواب دادم كه امروز يكي برايم خريده. عيال كنجكاويش گل كرد. پرسيد كي خريده؟ گفتم برات بعداً ميگم. بچه ها گير دادن كه همين حالا بايد بگي. و من هم كه حوصله لاپوشوني ندارم, گفتم يك خانم كه شما نمي شناسيد. همه ساكت شدند. بعد از چند لحظه گفتم چرا همه ساكت شديد؟ عيال گفت صليقه خوبي داره. از شما چه پنهون فهميدم يك جاي كار مي لنگه. گفتم والله شرط بستم, باخت. تمام اين دستپاچگي من هم براي اين است كه سريالهاي تلويزيون شده داستانهاي عشقي, و خيانت به همديگر. اين خانم گفت لباسهات بهت مياد. من هم گفتم عيال از اين حرفا كمتر ميزنه. با من شرط بست كه عيال تو حساب همه كارهات را داره, و براي اثباتش پوليوري را كه تنمه را خريد و گفت: برو خونه, ببين عيالت در همون نگاه اول ميفهمه كه پوليورت نو است. حالام باخت, و پول پوليور را لازم نيست بهش بدم.
عيال وقتي اين را شنيد قاه قاه خنديد, و گفت: بايد اخلاقن خانم حسودي باشه!!

Wednesday, November 09, 2005

*
وزير پيشنهادي آموزش و پرورش آقاي محمود فرشيدي در دفاع از خود، گفت: در گذشته اختلافاتي در حوزه آموزش و پرورش مطرح بود كه الحمدلله الان مقدمات ظهور امام زمان فراهم شده است.
رئيس جمهور براي استفاده از كلمه دوپينگ از حدادعادل پرسيد كه مترداف فارسي اين كلمه چه مي شود كه حدادعادل گفت: زورافزايي.احمدي نژاد نيز گفت: بله. مشغول همين كاري بودم كه آقاي حداد گفت.
وي در بخشی از سخنان خود گفت: توهين به رئيس جمهور جرم محرز است اما ما اصلا پيگيري نمي كنيم.
از دست اين آقايون خدا به داد ما كه توهين ميكنيم و ايران برسد.....

Thursday, November 03, 2005

*
سوم نوامبر سال 245 ميلادي شاپور اول شاه وقت ايران از دودمان ساساني كه در دوران زمامداري خود ايران را ابرقدرت اول جهان كرد دستور بناي شهر قزوين را صادر كرد .كار ايجاد اين شهر سه سال طول كشيد و در اكتبر( جشن هاي مهرگان) سال 248 ميلادي پايان يافت. نام قزوين از طايفه اي به همين نام گرفته شده و يونانيان و روميان باستان و اينك جهانيان درياي مازندران را به نام اين طايفه درياي « كاسپين » مي خوانند ، زيرا كه منطقه محل سكونت اين طايفه آريايي تا سواحل غربي آن دريا امتداد داشته است.
شاپور اول در طول حكومت خود چند شهر تازه ساخت كه نام او با پيشوند و پسوندهايي بر آنها گذارده شد اما دستور داد كه شهرتازه ساز به نام طايفه اي كه در آن منطقه سكونت داشت « كسپين» ناميده شود كه اين نام به مرور زمان به صورت قزوين در آمده است..
قزوين در سال 644 ميلادي به دست اعراب مسلمان افتاد . در قرن 16 ميلادي پايتخت ايران شد و شاه طهماسب صفوي عمارات فراوان در آنجا ساخت ؛ تا اين كه شاه عباس در سال 1598 ميلادي پايتخت را از قزوين به اصفهان ـ شهر مركزي ايران منتقل ساخت. يكي از علل انتقال پايتخت از قزوين به اصفهان اين بود كه درآن شهر ، سران قزلباش مادر شاه عباس را كشته و جسدش را به بيابان افكنده بودند و اقامت در قزوين باعث مي شد كه هر لحظه قتل فجيع مادر در ذهن او تداعي و وي را متاثر كند.
قزوين در جريان دو جنگ جهاني اول و دوم به اشغال خارجي درآمد و در سپتامبر 1941 توسط هواپيماهاي شوروي بمباران شد . رضاخان مير پنج( سرتيپ ) از همين شهر عزم تسخير تهران و برانداختن دولت ( كودتا ) كرد. اين شهر تاريخي اخيرا مركز استاني به همين نام شده است.
توضيح عكس: شاپور اول كه ايران را ابرقدرت اول جهان باستان كرد و شهر قزوين را ساخت. والريانوس امپراتور روم كه در جنگ به اسارت ارتش ايران درآمده بود در برابر او به زانو در آمده و التماس مي كند
منبع: معلومات عمومي

با پسرم رفته بودم خريد لباس بكنه. از مبلغي كه با هم كنار آمده بودم بيشتر خريداش شد. بهش گفتم: پسرم مگه قرار نبود پول لباسات فلانقدر بيشتر نشه؟ گفت: باب (بابا) اشگالي نداره, يك روز من پولها رو بهت بر ميگردونم. خنديدم گفتم: بايد از همين الآن بگي كدوم روز بر ميگردوني. گفت: براي اينكه خيالت راحت بشه, قرار ميزاريم كه كت شلواري كه بايد وقت مردن تنت بكنن را من برات ميخرم! بلافاصله گفت: ميدوني كه شوخي ميكنم :)

غضنفر تلويزيون رو روشن ميكنه, كانال 1 يه آخوند داشته صحبت ميكرده. ميزنه كانال 2, دوتا آخوند داشتن بحث ميكردن. ميره كانال 3 , يه برنامه داشته با عنوان سمينار روحانيون حوزه علميه. ميره كانال 4 ,ميبينه سمينار روحانيون شهر تهران با شركت بيش از دويست آخوند جريان داره. ميره كانال 5, ميبينه سمينار سراسري روحانيون كشور با شركت پنج هزار آخوند داره برگذار ميشه. داد ميزنه: آهاي سكينه زود اون نفت رو بيار لونشونو پيدا كردم ...

Wednesday, November 02, 2005

*
"باور كن من نمي خواستم بيام. همه اش زير سر اون بود. بدبخت گفت اينها تو را دست انداختن. بهش گفتم من زنم را دوست دارم..
2 سال پيش بود. همه چيز, از جمله ماردم را بخاطر اون دختر رها كردم و راهي شدم. بگذريم چه بلاهايي در راه به سرم آمد. شايد روزي كتابي از اين فصل زندگيم نوشتم. در اين باب توضيح مفصل خواهم داد, و قول ميدم برات يه نسخشو بفرستم تا بخوني......
ميتوني فردا براي برگشتنم تماس بگيري؟ احساس ميكنم دارم خفه ميشم. ايران واسه خودم كسي بودم. محتاج كسي نبوديم. نخواستم اين اقامت لعنتي رو. اگر زنگ نزني, خودم لالپتي ميفهمونم ميخوام برگردم..... "

Tuesday, November 01, 2005

*
به نام اهورا مزدا ایزد پاک ایران زمین
وبه نام مردم زجر کشیده و قهرمان ایران
بر مسلخ عشق جو نکو را نکشند
روبه صفتان زشت خو را نکشند
گرعاشق صادقی، ز مردن مهراس
که مردار شود هر آنکه او را نکشند

اینجانب فرزند کوچک این سرزمین اهورائی، مبارز بی ادعای راه رهائی از شر اهریمن صفتان، مهرداد لهراسبی که مدت شش سال و شش ماه می باشد که درعین ناجوانمردی به جرم حق طلبی و آزاداندیشی و آزادیخواهی برای همه مردم و به علت اعتراض به سرکوب و اعدام و حبس آزادیخواهان و آزاد اندیشان این سرزمین در طی 27 سال حکومت استبدادی آخوندی در ایران، در حاشیه قیام مردمی و حق طلبانه 18 تیر ماه 1378 خورشیدی که دانشجویان و مردم ایران زمین برای اعتراض به حکومت توتالیتر آخوندی و خواستن رفراندم و رای گیری برای نوع حکومت در ایران که خواست تمامی مردم ایران به جز حاکمان ظالم و طرفدارانشان که کلا بیست درصد از جمعیت ایرانیان هم نمی شوند ولی با بوق و کرنا و ابزار تبلیغاتی در دست خود ، مخالف این امر بوده و هستند ، مرا در طی این تظاهرات مردمی و دانشجوئی بازداشت کرده و بر اثر خشم و نفرت خود به موج حق طلبی مردم که ما را یعنی چند نفر از بازداشت شدگان را به احکام ظالمانه اعدام و سپس با دو درجه تخفیف بر اثر فشار افکارعمومی و افکار جهانی وسازمانهای مدافع حقوق بشر ، به پانزده سال حبس محکوم کرده اند ولی اکنون من با بیماریهای حاد و شدید در قسمت زانوی چپ ، ریه! ها و لثه ها و دندانها و به تازگی متوجه شده ام که غده ای در قسمت چپ پائین سر و نزدیک گردن من بوجود آمده که ممکن است غده ای سرطانی باشد .

لذا پس از درخواست من از مسئولین زندان و یا بهتر است بگوئیم تبعیدگاه کرج با مرخصی استعلاجی من موافقت نشده و اگر تا چند ماه دیگر در اثر بیماریهای شدید از پا افتادم این را از چشم مسئولین قوه قضائیه بخصوص قاضی مرتضوی جنایتکار می دانم که همیشه در طی این مدت با مرخصی ما زندانیان سیاسی و آزادی ما مخالف بوده و هست .
به امید آزادی ایران وایرانیان از دیکتاتوری - مهرداد لهراسبی زندان رجائی شهر کرج
تاریخ 10/8/1384
منبع: پيك ايران


HOME

2002                                                                 AUG , SEP , OKT , NOV , DEC
2003  JAN , FEB , MAR , APR , MAY , JUN , JUL , AUG , SEP , OKT , NOV , DEC
2004  JAN , FEB , MAR , APR , MAY , JUN , JUL , AUG , SEP , OKT , NOV , DEC
2005  JAN , FEB , MAR , APR , MAY , JUN , JUL , AUG , SEP , OKT , NOV , DEC
2006  JAN , FEB , MAR , APR , MAY , JUN , JUL , AUG , SEP , OKT , NOV , DEC
2007  JAN , FEB , MAR , APR , MAY , JUN , JUL , AUG , SEP , OKT , NOV , DEC
2008  JAN , FEB , MAR , APR , MAY , JUN , JUL , AUG , SEP , OKT , NOV , DEC
2009  JAN , FEB , MAR , APR , MAY , JUN , JUL , AUG , SEP , OKT , NOV , DEC
2010  JAN , FEB , MAR , APR , MAY , JUN , JUL , AUG , SEP , OKT , NOV , DEC
2011  JAN , FEB , MAR , APR , MAY , JUN , JUL , AUG , SEP , OKT , NOV , DEC
2012  JAN , FEB , MAR , APR , MAY , JUN , JUL , AUG , SEP , OKT , NOV , DEC

                                                                                                                 





Balatarin