PERSIAN WEBLOG

آبنوس             



.من از ادراک خويشتنم.  تو از ادراک خويشتنی.  ما از ادراک خويشتن خويش

My Facebook   ::   صـحـنـه   ::     معلومات عمومي   ::   RSS feed   ::   RSS feed   ::  نـامــه  ::  

Tuesday, May 30, 2006

*
فردا من و عيال عازم سفر هستيم. هيچ تداركي هم نديديم. تنها يك بليط رفت و برگشت. از ساعت يك بعدازظهر فردا وقت داريم تا يك هتل دنج و شاعرانه براي اينكه بتوانيم شب سرمان را روي بالش بگذاريم پيدا كنيم. وگرنه بايد روي نيمكت پارك تا صبح سر كنيم. مثل بيست و پنج سال پيش, آن شبي كه در پارك قيطريه تهران تا صبح همديگر را در آغوش گرفتيم. خودمانيم من در جواني عجب عاشق پيشه اي بودم!! كجايي جواني... انشالله كه فردا همان دم در فرودگاه يك فرشته نجاتي پيدا بشه ما را به يك هتل دنج و شاعرانه هدايت كنه.

يك رفيق ترك دارم كه بعض شما نباشه خيلي با حاله. بهش گفتم جلال اين مسئله كاريكاتور اخير تا چه حد روي شلوغي هاي اعتراضي شهرهاي ترك نشين ايران تأثير داشته؟ اصلاً چي شد كه شما ترك شدين؟
گفت: والا اون قديما وقتي خدا ميخواست ما را بيافرينه, گفت ميخوايين ترك بشين يا فارس مادرقحبه؟
رفاقت من و جلال هنوز هم سر جاش هست :)
يك جك ديگم تعريف كرد. گفت: از تركه ميپرسن گاو را بيشتر دوست داري يا خر را؟ گفت: گاو. پرسيدن دليلت چيه؟ گفت: وقتي گاو ميخواد از خيابون رد بشه, اول اينطرف را ميبينه بعد آنطرف را ميبينه, بعد از خيابون رد ميشه. ولي خر مثل گاو سرش را ميندازه پايين و از خيابون رد ميشه.
شب خوش
سي يو جون فورت.

Tuesday, May 23, 2006

*
پسرم گفت ميخواد برام فال بگيره. پرسيد در دوران كودكي چه كسي را بيشتر دوست داشتي؟ جواب دادم, مادر بزرگ و پدر بزرگ هام. پرسيد حالا چه كسي را بيشتر دوست داري؟ جواب دادم, فرزندانم. پرسيد براي بعد از مرگت چه آرزويي داري؟ جواب دادم, همينكه فراموشم نكنيد و هفته اي يكبار به مزارم سر بزنيد. كمي فكر كرد و كمي با خودش پچ پچ كرد. بعد گفت: فالت ميگه دوران بچگي بچه ننه نبودي. در زمان حال نميدوني خيلي چيزاي ديگه هست كه از دوست داشتنش ميتوني بيشتر لذت ببري. براي بعد از مرگتم خيال ميكني آخر هفته ها ما كاري نداريم كه بيايم قبرستون؟!
خدا رحم كرد اين فال را در زمان حال گرفت, كه تا دير نشده براي عاقبتم هر ماه پول بدم به يك بنده خدايي كه يكجو انصاف تو وجودش باشه.

از هفته گذشته در بورس سوئد ارزش سهام در حال پايين آمدن بود تا امروز كه دوباره تعداد خريداران سهام از فروشنده ها پيشي گرفت. همكاران سهامباز من بجاي كار كردن اين چندروز توي سر خودشون ميزدند. من يك زماني زياد سهام اينطرف آنطرف ميكردم. الآن دو سال است كه از سهام كنار كشيدم, و شبها با آرامش ميخوابم. ترك كردن آن از ترك سيگار سختتر, و خطرناكتره, اما من گوش آخوند كر جون سال بدر بردم.

امروز بهترين كلام يا جمله سال گذشته را كه از ماري وان ابنر است را در تابلويي نفيس كه روي ديوار نصب شده بود در شركت ولوو خوندم. نوشته بود:
نگو كه تو فقير هستي, بخاطر اينكه آرزوهايت برآورده نشده. فقير واقعي كسي است كه هيچ وقت آرزويي نكرده.

Wednesday, May 17, 2006

* اسوالد اشپنگلر و سه عامل فرضيه «انحطاط»

«Oswald Arnold Spengler اسوالد آرنولد سپنگلر» مورخ و فيلسوف شهير آلماني و صاحب فرضيه «انحطاط» در 56 سالگي در هشتم ماه مه سال 1936 درگذشت. وي كه كتاب «زوال غرب» را بر پايه فرضيه انحطاط تاليف كرده معتقد بود كه انحصار (ماني پوليشن)، ماترياليسم (مادي گرايي) و تلاش دولتها براي استراسيسم كردن برخي از اتباع خود (محروميت از حقوق كردن، طرد كردن، بي وجهه كردن، فراري دادن، تبعيد كردن و ...) سه عامل اصلي انحطاط تدريجي هر نظام و سيستم حكومتي هستند. وي در همان زمان و به همان دلايل، فروپاشي نظام ناسيونال سوسياليستي آلمان (نازيسم) و اضمحلال حكومت ماركسيستي شوروي را كه هر دو در آن راهها گام گذارده بودند پيش بيني كرده بود. سپنگلر (اشپنگلر) همچنين برپايه سيكل هاي طلوع و غروب تمدن، زوال غرب را حتمي دانسته است زيرا كه در باتلاق مادي گري و حرص پول فرو رفته است. وي كه فرضيه خود را از قانون رشد ارگانيك و طبيعت اخذ كرده بود در سالهاي 1918 تا 1920 طرح و چارچوب نوعي سوسياليسم طبيعي را به دست كه با پروسيانيسم همخواني داشت و به همين لحاظ، آن را سوسياليسم آلمانيزه مي خوانند. ناسيونال سوسياليست هاي آلمان (نازي ها) هنگام انتشار فرضيه اشپنگلر تصور كردند كه در جهت تاييد آنانست، ولي هيتلر پس از خواندن كتاب سپنگلر به جاي گرفتن پند از آن، به خشم آمد و فعاليت هاي اين فيلسوف را محدود كرد. سران شوروي هم از فرضيه اين فيلسوف پند نگرفتند و به همچنين صدام حسين در عراق. سپنگلر (اشپنگلر) ضمن فرضيه خود ثابت كرده بود كه هر «ايسم» اگر در جريان پياده شدن به ديكتاتوري بيانجامد و يا يك ديكتاتور كار اجراي آن را به دست گيرد شكست خواهد خورد و مخصوصاً براي اجراي يك نظام سوسياليستي بايد روح و طبيعت انسان را كه برضد زور شنيدن است در نظر گرفت و گامي برضد آن برنداشت. سپنگلر در هر سه كتاب معروف خود (زوال غرب، لحظه تصميم، انسان و تكنيك) نوشته است: خودكامگي و توجه نكردن به خواست ديگران و حق انسان، جامعه را به صورت آتشي در زير خاكستر در مي آورد كه با وزش هر باد شعله ور مي شود و ديگر، به چيزي ابقاء نمي كند. وي افزوده است كه آسيب پذيري نظام هاي ايدئولوژيك، اگر خودكامگي وارد آن شود و يا كارها به دست مديران ناكارآمد و يا مغرض و بخيل افتد بيشتر است.
«تاريخ» نشان داد كه فروپاشي شوروي به همان صورتي انجام شد كه اشپنگلر پيش بيني كرده بود.
منبع: معلومات عمومي
شايد ايسم ته حكومت مملكت گل و بلبل ما نباشه, اما اين گفته سپنگلر كه "خودكامگي و توجه نكردن به خواست ديگران و حق انسان، جامعه را به صورت آتشي در زير خاكستر در مي آورد كه با وزش هر باد شعله ور مي شود و ديگر، به چيزي ابقاء نمي كند." به آدم اميد ميده.

توي تهرون جلوي در بانك يك بابايي با پاهاي به حالت باز نشسته بود. يكي ازش پرسيد چرا اينطوري نشستي؟ گفت شنيدم اين بانك به بازنشسته ها وام ميده. (اگر فكر ميكنيد بي مزه بود با نمك خودتون بخونيد)

Monday, May 15, 2006

Wednesday, May 10, 2006

*

رفقايي كه به علتي نديديد, فيض ببريد انشالله كه به دوستان صاحب مكتب بر نخورده باشد. اين محمود تا اطلاع ثانوي رئيس جمهور ما هم هست! پسر من احمدي نژاد را دوست داره. اگر ازش بپرسي براي چي دوستش داري؟ ميگه: هي ايز كوووول لايك بوش. البته اين را به سوئدي ميگه من مترادف كوول را به فارسي پيدا نكردم, براي همين به انگليسي ترجمه اش را نوشتم.

Tuesday, May 09, 2006

*
امروز هوا آفتابي, 25 درجه بالاي صفر, و بدون يك لكه ابر بود. اينقدر حال ميداد كه كنار آب بنشيني و يك گور پدر كار بگويي, ليسي ناب به بستني ميوه اي چهار قلو ات بزني, و گاهي يواشكي اندام خانمهاي نيمه عريان را برانداز كني كه نگو. قبل از خريد بستني به همكار شريفم خبر دادم كه كار مهمي برايم پيش آمده و از حضور خود در محل كار معذورم. با خيال راحت رنگ و طعم قلوهاي بستني را انتخاب كردم. جاي عيال را خالي كردم, و بعد از ليس اول با گردش 120 درجه اي گردن محض چشمچراني, عيال را هم فراموش كردم. خلاصه جايتان خالي بود تا در آن هواي مطبوع حرف بنده را تأئيد كنيد كه بهشت در همين دنياست. نيمي از بستني را خورده بودم, كه يك خانم با يك دوربينچي جلويم ظاهر شدند. خانم بدون معطلي سوأل را مطرح كرد. پرسيد: آيا طعمي را مي شناسيد كه دوست داشتيد در بازار بستني فروشها باشد ولي نيست؟ بدون درنگ گفتم: اكبر مشتي. گفت: چي گفتي؟ گفتم: اكبر مشتي در ايران بستني معروفي است كه در سوئد, در هر بستني فروشي يافت نميشود. يك آهان غليظ گفت و رو كرد به دوربينچي كه گويا بجز كار فيلمبرداري نقش تصميم گيرنده را هم داشت, و گفت: نظرت چي است؟ ايشان هم گفت: جالب است در اسكيچ پيشنهاد اين آقا را بگنجانيم. بنده تازه دورياليم افتاد كه اي بابا اينها فيلمبردار تلويزيون هستند. گفتم: ببخشيد شما ميخواهيد اين را پخش كنيد؟ گفت: اگر شما اجازه بديد بعله. گفتم: متأسفانه چون من به همكارم دروغ گفتم, بايد از شما خواهش كنم كه بنده را سانسور بفرمائيد. قاه قاه خنديدند و گفتند به دروغ اعلام مريضي كردي؟ قاه قاه الكي زدم و گفتم نه, ولي از اعلام مريضي هم بدتر كردم, گفتم با عيال ميخواهم برم دكتر. با پخش فيلم شما بايد جلوي هر دو جوابگو باشم :) خدا پدرشان را بيآمرزد كه به حقوق بشر احترام ميگذارند.

Monday, May 01, 2006

*
حكايت من و آبنوس شده حكايت آن بابايي كه ميخواست خياط براش شلوار بدوزه. شنيديد يا بگم؟ چون ميدونم بعضي از دوستان نشنيدن ميگم.
طرف يك قواره پارچه ميگيره دستش ميره پيش خياط. ميگه قربونت اين سايزم, اينم پارچه. تا هفته ديگه برام يك دست شلوار بدوز. بعد رو ميكنه به خياط ميگه: هفته ديگه آمدم نكي چرخم خراب بود, يا نخم تموم شده بود, نميدونم بچم مريض بود, برق رفت, و و .... آخرش ميگه: اصلاً گور پدرت پارچم را نميدم.
من هم كلي از اتفاقاتي كه برام در روزمره مي افته را پيش خودم ميگم خوراك آبنوس است. بساط بلاگر را لاگين ماگين ميكنم, ميشينم پاي كيبورد. بعد كه موقع نوشتن ميشه ميگم نه اينو نميگم, ملت ميگن چه بي صليقه است. اونو نميگم, ملت ميگن خيال ميكنه نوبرش را آورده. اينو نميگم, كه برداشت بد نكنن. و و .... آخرش هم ميگم (بلا نسبت شما) گور پدر آبنوس داستانم را نمي نويسم. اما امروز چون اول ماه مي است, و روز جهاني كارگر. اجازه بديد داستان پيدايش ماه مي را براي آن دسته از دوستان كه سه سال پيش با من آشنا نبودن بازگو كنم.

چرا اول ماه مي ؟!!
اول ماه مي سال 1886 در شهر شيكاگو 400,000 كارگر دست به اعتصاب زدنند. خواسته آنها 8 ساعت كارروزانه بود. آن روز اوج حركتي شد كه با اعتصاب هاي پي در پي از 1880 آغاز شده بود. پليس براي پراكنده كردن تظاهركنندگان, اقدام به ضرب و شتم آنان كرد. روز چهارم ماه مي, در اعتراض به عمل پليس جلسه اي در Haymarket در شهر شيكاگو تدارك ديده شد. در آخر جلسه با وجودي كه تظاهركنندگان اجازه رسمي دريافت كرده بودند, پليس با باتونگ و اسلحه كمري به آنها حمله كرد. يك بمب دستي از خيابان نبشي بطرف ماشين پليس پرتاب شد و با انفجار بمب, پليس اقدام به تيراندازي بطرف اجتماع كرد و حدود 40 تَن, آن روز جان خود را از دست دادند.
بعد از يك سري تحقيقات فشرده از طرف پليس, 8 نفر آنارشيست را دستگير و متهم به پرتاب بمب و عاملان كشتار Haymarket معرفي كردند. حدود دوسال دادگاه بطول انجاميد و با معرفي شاهدان دروغي و يك قاضي كه از روز نخست متهمين را محكوم ميشمرد, حكم صادر شد. اتهام آنان هيچوقت اثبات نشد, اما دادگاه به اكتيو بودن آنها بعنوان آنارشيست اكتفا كرد. هفت نفر آنان به مرگ محكوم شدند. بعد از مدتي دو نفر از آنان محكوميتشان به حبس ابد تغيير پيدا كرد.
در روز يازده نوامبر 1888 محكوميتشان به آنها ابلاغ شد, همگي آنها از اعضاي اولين اينترناسيونال بودند. يكي از محكومين August Spies بود. آخرين حرفي كه گفت, بود:
" روزي خواهد آمد كه سكوت ما از درون قبر نيرومندتر از احكامي خواهد شد كه شما برايمان صادر كرديد"
حرف يكي ديگر از اعداميان بود:
" من به اين حكم اعتراض دارم. من باعث مرگ كسي نشدم, ولي با اين وجود بايد بخاطر عقيده ام بميرم, براي عشق, آزادي و برادري."
سال 1893 مشخص شد عامل بمب يك پليس شخصي بوده است و سه نفري كه محكوم به حبس ابد بودند, آزاد شدند. آنها كه كشته شدند, ديگر زنده نخواهند شد. 1889 دومين اينترناسيونال, روز اول ماه مي را براي اعتراض جهاني اعلام كرد تا يادي بشود از آن پنج انارشيستي كه تنها اتهامشان اين بود كه براي حقوق كارگر برخواسته بودند.

چطوره آبنوس را بكنم فصل نامه؟


HOME

2002                                                                 AUG , SEP , OKT , NOV , DEC
2003  JAN , FEB , MAR , APR , MAY , JUN , JUL , AUG , SEP , OKT , NOV , DEC
2004  JAN , FEB , MAR , APR , MAY , JUN , JUL , AUG , SEP , OKT , NOV , DEC
2005  JAN , FEB , MAR , APR , MAY , JUN , JUL , AUG , SEP , OKT , NOV , DEC
2006  JAN , FEB , MAR , APR , MAY , JUN , JUL , AUG , SEP , OKT , NOV , DEC
2007  JAN , FEB , MAR , APR , MAY , JUN , JUL , AUG , SEP , OKT , NOV , DEC
2008  JAN , FEB , MAR , APR , MAY , JUN , JUL , AUG , SEP , OKT , NOV , DEC
2009  JAN , FEB , MAR , APR , MAY , JUN , JUL , AUG , SEP , OKT , NOV , DEC
2010  JAN , FEB , MAR , APR , MAY , JUN , JUL , AUG , SEP , OKT , NOV , DEC
2011  JAN , FEB , MAR , APR , MAY , JUN , JUL , AUG , SEP , OKT , NOV , DEC
2012  JAN , FEB , MAR , APR , MAY , JUN , JUL , AUG , SEP , OKT , NOV , DEC

                                                                                                                 





Balatarin