* 
مادرم اوايل كه انقلاب شده بود ميگفت: فلاني هر جا ميخوايي برو, ولي قبلش خبر بده كجاميري, آخه من دلم شور ميزنه. حالام ميدونم دلتون براي بار دوم شور زده, آمدم بگم من هنوزم زندم :)
پسرم هم با كلي التماس درخواست كه بهش كرديم چند روز آخر ِ مدرسه را رفت, و حالا هم تعطيلات تابستوني داره. دوچرخه جديدَش رو هم هنوز كسي ندزديده :)
عيال چهل را رد كرد و به سلامتي زانوي غم را از بغلش رها كرد, در عوض افتاده به جون من كه چرا داره موهات سفيد ميشه :)
در مورد غلطي هم كه كرده بودم, از ته دل از آقاهه معذرت خواستم, و ايشون شكايتش را پس گرفت(البته هنوز نامه اي از اتحاديه دال بر اين قضيه برام نيامده, ولي بزودي اميدوارم بياد) :)
رئكتور اتمي همچنان خاموش است, و استعمال دخانيات هم در بارها و رستورانها كماكان ممنوع مي باشد.
و حالا اخبارهاي جديدي كه طي اين دوهفته اخير رخ داده را به عرضتان ميرسانم ...
قبل از هر چيز عذرخواهي مي كنم از دوستاني كه اعلام همبستگي, پشتيباني, دعوت و و و .. در سطح وبلاگ شهر كردند و بصورت ايميل از من هم دعوت به همبستگي و پشتيباني و و .. بعمل آوردند, ولي آبنوس بجز يكي در هيچكدام شركت نداشت. اميدوارم ديگر لزومي به اين حركتها در سطح وبلاگ شهر نباشد.
براي اينكه بتونم مرخصي با خيال راحت بگيرم, لازمه كمي بيشتر كار كنم. البته ناراضي نيستم, چون هر چي بيشتر كار كني بيشتر پول در مياري, و خب عيال و بچه ها جا براي حروم كردنشون پيدا ميكنن ;)
اين عكسي را هم كه ميبينين تكراري است. اما چه كنم كه ازش خوشم مياد :)