* فردا من و عيال عازم سفر هستيم. هيچ تداركي هم نديديم. تنها يك بليط رفت و برگشت. از ساعت يك بعدازظهر فردا وقت داريم تا يك هتل دنج و شاعرانه براي اينكه بتوانيم شب سرمان را روي بالش بگذاريم پيدا كنيم. وگرنه بايد روي نيمكت پارك تا صبح سر كنيم. مثل بيست و پنج سال پيش, آن شبي كه در پارك قيطريه تهران تا صبح همديگر را در آغوش گرفتيم. خودمانيم من در جواني عجب عاشق پيشه اي بودم!! كجايي جواني... انشالله كه فردا همان دم در فرودگاه يك فرشته نجاتي پيدا بشه ما را به يك هتل دنج و شاعرانه هدايت كنه.
يك رفيق ترك دارم كه بعض شما نباشه خيلي با حاله. بهش گفتم جلال اين مسئله كاريكاتور اخير تا چه حد روي شلوغي هاي اعتراضي شهرهاي ترك نشين ايران تأثير داشته؟ اصلاً چي شد كه شما ترك شدين؟ گفت: والا اون قديما وقتي خدا ميخواست ما را بيافرينه, گفت ميخوايين ترك بشين يا فارس مادرقحبه؟ رفاقت من و جلال هنوز هم سر جاش هست :) يك جك ديگم تعريف كرد. گفت: از تركه ميپرسن گاو را بيشتر دوست داري يا خر را؟ گفت: گاو. پرسيدن دليلت چيه؟ گفت: وقتي گاو ميخواد از خيابون رد بشه, اول اينطرف را ميبينه بعد آنطرف را ميبينه, بعد از خيابون رد ميشه. ولي خر مثل گاو سرش را ميندازه پايين و از خيابون رد ميشه. شب خوش سي يو جون فورت.