* پول پاركينگ ندادم جريمه شدم. 400 كرون. دليل تهيه نكردن بليط بي پولي بود. كارت بانكيم نيز در دستگاه پاركينگ كار نميكرد. رفتم دفتر شركتي كه مراقبت از پاركينگ را به عهده داشت. توضيح دادم كه جريان از چه قرار بوده. مسوولش از من خواست تا ادعاي خودم را روي كاغذ بنويسم, تا در اولين فرصت به آن رسيدگي كنند. روي برگه نوشتم دليل تهيه نكردن بليط بي پولي بود. كارت بانكيم نيز در دستگاه پاركينگ كار نميكرد. برگه را گرفت جمله من را خواند و گفت: من فكر نميكنم اين دليل براي ما قانع كننده باشه. برگه را ازش پس گرفتم و پاره كردم. گفت: چرا برگه را پاره كردي؟ گفتم براي اينكه من به گفته شما دليل قانع كننده ندارم, چرا بي جهت وقت شما را بگيرم و دل خودم را هم خوش كنم. اگر هم اينجا قال قضيه را بكنيم, من ديگه لازم نيست بعد از خواندن جواب شما دوباره ناراحت بشم, و شما هم لازم نيست 6 كرون پول تمبر بديد. البته من با اين كارم باعث شدم بازار پست كساد بشه, و شايد يك پستچي كارش را از دست بده, و شايد يك كارگر هم در چاپخانه اي كه تمبر را چاپ مي كنند بيكار بشه, و چه بسا رئيس چاپخانه و پست حقوقشان افزايش پيدا نكنه, و من تازه كاغذ شما را هم كه بايد جواب من را روش مينوشتيد و كارگر كارخانه كاغذسازي و رئيس آن را حساب نكردم. يك نگاهي به من كرد و گفت: همان جمله را دوباره روي كاغذ بنويس من قول ميدم جريمه را باطل كنيم. گفتم: با اينكار هم من خوشحال ميشم, هم پستچي, هم رئيس پست, هم كارگر كارخانه كاغذسازي, هم رئيس كارخانه كاغذسازي. و در آخر گفتم: شما هم با اينكه شركتتان 400 كرون را از دست ميده خوشحال ميشي, چون ميدوني من راستش را گفته بودم.