* كيفمان كوك است, و لبمان خندان. پدر و مادرم به سوئد آمدند. پيرمرد نشسته و داره تلويزيون سوئد را نگاه ميكنه. بهش گفتم پدرجان ميخواهي برات ترجمه كنم؟ گفت پسرم به خودت زحمت نده. من بيست و هفت سال است به اين جعبه نگاه ميكنم, بدون اينكه به حرفهاش اهميت بدم. سه هفته پيش با سفارت سوئد در تهران تماس گرفتم و ازشون خواستم به پدر و مادرم ويزا بدن. كاردار سفارت گفت چرا از سوئد برايشان اقدام نميكني؟ گفتم تا نوروز وقت زيادي نمانده و ميخوام پدر و مادرم قبل از نوروز بيان سوئد. گفت سعي خودم را ميكنم..... سال خوبي را براي همه شما دوستان عزيزم آرزو ميكنم. لبتان خندان باد.