* پاسپورت ايراني گرفتم. دليلش كهولت پدرم است. يكي از دغدغه هاي من, نداشتن پاسپورت وطني بود. هميشه فكر ميكردم كه اگر روزي روزگاري مريض شد, و زبانم لال ..... آنوقت چكار كنم؟! الآن ديگه خيالم راحت است كه تنها يك بليط براي سفر به ايران لازم دارم و بس. پسر ما كوچيك كه بود, اگر ميفهميد پياز توي غذا هست, لب بهش نميزد. خدا ميدونه با چه كلك و رمل و اسطرلابی من و مادرش پياز به خوردش ميداديم. حالا كه بزرگتر شده, ديگه غر نميزنه. ولي ميگه ميخواد از دست من و مادرش بخاطر آن زماني كه يواشكي پياز به خوردش ميداديم, پيش پليس شكايت كنه. حضرت آقا گفت با خسارتي كه از شما ميگيرم, هجده سالم كه شد يك ماشين پرشه ميخرم. بهش گفتم پسر جان خسارتي كه ميگيري پول گور بابات هم نميشه! گفت يعني تو ميخواهي مردنت از عروسيتم گرونتر بشه؟ :) خدا را شكر دوتا دختر دارم كه پولكي نيستن. راستي تا يادم نرفته. شنبه شب گذشته عيال اجازه مرخصي صادر كرد. ولي فقط يك بارتندر خانم ديدم.