* براي والنتاين يك سبد گل رز سفارش دادم تا در محل كار عيال تحويلش بدن. از خانم گلفروش خواهش كردم بجام بنويسه كه دست خط من نباشه, گفتم بنويس "هر روز در مسير كار از جلوي من رد ميشي, و من هميشه با چشمهام تو را دنبال ميكنم. هَپي والنتاين" شايد اولش خيال كنه يكي ديگم كشته مردشه :), ولي اگر بره توي نخ جمله, ميفهمه بايد از طرف من باشه. دليل انتخاب اين جمله براي اين بود كه, صبح وقتي داشت ميرفت سر كار, گفت: همچين با چشمات آدم را دنبال ميكني كه انگار ميخوام برم سفر قندهار. عيال ديگه. بعضي وقتها تيكه هايي مياد كه آدم را مجبور ميكنه اينجوري طلافي كنه ;)
چند روز صبح كه بيدار ميشدم يكراست لباس گرمكن تنم ميكردم, و ميرفتم 2 كيلومتر ميدويدم. امروز ديدم ديگه نمي تونم. همه ي تنم كوفته شده. واي چقدر دلم ميخواست يكي بود ماساژم ميداد. تر و خشكم ميكرد. بهم ميگفت احتياجي نيست صبح پاشي بري بدوي. مادر كجايي كه يادت بخير ......
بيست و هفت سال از 22 بهمن 57 گذشت. انگار همين ديروز بود. من اگر تصميم گيرنده براي ايران بودم. انرژي هسته اي را حق مسلم مردم نميدونستم. آب و نان و كار و آزادي را حق مسلم ميدونستم. مشگل برق ايران با استفاده از باد و خورشيد كه در آن مملكت كم نداريم راه مي افته.