* چند روزي است كه صاحب يك سه تار شدم. فكر نمي كردم بتونه جاي آبنوس را بگيره, ولي با صدايي كه از خودش درمياره, من را گيج و مبحوت خودش كرده. بماند كه عيال و بچه ها از تمرينهاي من عاصي شدن. عيال ميگه همچين جدي گرفتي كه انگار قراره ماه ديگه در اركستر شجريان بنوازي. آخه اين را هم بهش ميگن عيال؟ عوض اينكه بگه قربون پنجه هات برم. ميگه جارو برقي صدات ميزنه! ماشين ظرفشويي كار ِت داره! يه حالي از ماشين رختشويي بگير! خلاصه با اين همه تشويق ها كه از طرف "فاميل" ميشم, من در نواختن سه تار هيچ پخي نميشم. بدبختي توي شركت هم نميتونم تمرين كنم. ميترسم روي كارمندها باز بشه, و از فردا يكي يك ساز بزنن زير بغلشون و بيارن سر ِ كار. آنوقت بايد خر را آورد و باقالي بارش كرد. يك خبر ديگه. عيال با ماشينش ليز خورده زده به تير چراغبرق. زنگ زد به من كه خبر تصادف را بده. گفتم: عزيزم ماشين خيلي خسارت خورده؟ گفت: نه خوشبختانه هيچيم نشده! فهميدم سه كردم, و شانسم در اين بود كه از توي خيابون زنگ ميزد و صداي ترافيك نميذاشت صدام را خوب بشنوه. بلافاصله گفتم: واي چه خوب خيالم راحت شد. ماشين هم فداي سرت بيمه درستش ميكنه ;) يكوقت خيال نكنين بي خيال عيال بودما. من چون ميدونم جاده سرعت مجاز پنجاه را سي ميرونه, براي همين خيالم راحت است كه اتفاق ناگواري براي خودش نمي افته. البته تشويق هاي اخيرش در رابطه با تمرينهاي من هم بي تأثير نبود :) اخوي كلي عكس و فيلم از فك و فاميل با خودش از ايران برامون آورده. يك مقدار از وقتم هم در اين مدت صرف ديدن آنها شد. دروغ چرا گاهي تخته نرد هم روي اينترنت بازي ميكنم. با اين تفاسيل اميدوارم غيبت من موجه حساب بشه. عكس بالا هم مشتي است از خروارها خرابي در مملكت گل و بلبل. اميدوارم عمري باقي باشد تا به سهم خودم جبران زحمات كنم.