* يارو ميگه ميخوام برم به جنگ شيره. دوستش ميگه اگر بهت حمله كرد چي؟ يارو ميگه با اين تفنگ ميكشمش. دوستش ميگه اگر فشنگ توي لوله گير كرد چي؟ يارو ميگه با اين شمشير سرش را از تنش جدا ميكنم. دوستش ميگه اگر شمشير توي غلاف گير كرد چي؟ يارو ميگه با اين كارد جگرش را در ميارم. دوستش ميگه اگر چاقو از دستت افتاد زمين چي؟ يارو ميگه ببينم تو رفيق شيره هستي يا من؟ شده حكايت من. موندم عيال عيال منه يا عيال شيره؟!
چهارم دي ماه 1331، يك هواپيماي شركت هواپيمايي ايران كه از شيراز و اصفهان به تهران مي آمد، در نزديكي فرودگاه مهرآباد هنگام كم كردن ارتفاع براي نشستن سقوط كرد و همه مسافران و سرنشينان آن جز دو تن(حسين عدل رئيس شركت تلفن شيراز و مهندس خزايني) كشته شدند. نكته جالب و قابل تامل در اين سانحه زنده ماندن و سلامت كامل اين دو تن از ميان دهها مسافر نبود، دست نخورده ماندن يك بسته بسيار بزرگ پر از اسكناس بود كه با اين هواپيما حمل مي شد . اين بسته پس از برخورد هواپيما به زمين از داخل آن بيرون افتاده، بازشده و اسكناسها سطح بيانان (چند قدمي جاده جنوبي پر رفت و آمد كرج ـ تهران) را تا مسافتي دور پوشانده بود. صدها نفر كساني كه به كمك و يا تماشا آمده بودند و عموماً از كارگران تنگدست محل و نوجوانان بودند حتي يك قطعه اسكناس را براي خود برنداشته بودند و به خبرنگاران خارجي گفته بودند كه تصاحب به ناحق مال ديگران، دولت و يا شخص ، حرام است و باعث ناراحتي وجدان مي شود و ما تنها به دسترنج خود قانع هستيم. اين خبرنگاران به سراسر جهان نوشته بودند كه سانحه پرتلفات هوايي تهران منش ويژه و بزرگواري ايرانيان را يك بار ديگر به ثبوت رساند و اگر در كشوري ديگر اتفاق افتاده بود، مردم تماشاگر حتي يك قطعه اسكناس را باقي نمي گذاشتند و براي تصاحب آنها هجوم مي بردند و با هم مسابقه مي دادند. منبع: معلومات عمومي