* با پدرم حرف ميزدم, گفت بابا جان اينها مثل شتر شاش ِشون پس افتاده. يكي بگه يعني چي؟ :) ميگفت دولتها پوست خربزه زير پاشونه, ولي ملتها در طول تاريخ جاي پاشون هميشه سفت بوده.
تعطيلات كريسمس بچه ها تا بوق سگ بيدارن و تا لنگ ظهر خواب. به هيچ كاري نمي رسيم. عيال ميخواست كلي خرت و پرت بريزه بيرون, ولي اينطور كه بوش مياد ميمونه واسه خونه تكوني ِ بهار.
امسال براي من سال خوبي بود. كار زياد بود. يك بار مجبور شدم برم پيش دكتر. شايد كمي به نظر مسخره بياد, اما آدم ميتونه از موفقيت زيادي هم ديپرس بشه :)
شنيدين يك بار يك بابايي دنبال جاي پارك خالي ميگشته. آخر دست به دامن خدا ميشه. ميگه: خدايا اگر يك جاي پارك بهم نشون بدي, قول ميدم نمازم ترك نشه, آدم خوبي بشم, به فقرا كمك كنم, و و .... يكدفعه چشمش مي افته به يك جاي پارك خالي. ميگه: خدايا زحمت نكش خودم يكي پيدا كردم :)