*خيلي از ما كه تصميم به مهاجرت از ايران را گرفتيم, در كشوري كه زندگي ميكنيم تنها و يا با تعداد معدودي از فاميل زندگي ميكنيم. اين هم محصنات داره, و هم (متضاد محصنات "معيبات" ميشه؟) خلاصه برعكس محصنات داره. در فرهنگ ما ايرانياست كه اگر اختلافي بين نزديكان(مثل همسر با همسر) بوجود بياد, دوتا موسفيد فاميل ميانجي گري ميكنن, و روابط را چيني بندزني (يا همون رفع اختلاف) ميكنن. گاهي اوقات اختلاف فكري يا رفتاري بين دونفر اينقدر زياد است كه چيني بندزنها نبودشون بهتر است. و اين از محصنات دور بودن از فاميل است. اما گاهي هم نبود چيني بندزنها باعث ميشه طرفين به سادگي (يا سر همون لج و لجبازي خودمون) راه خودشون را كج كنند و خانواده ها از هم بپاشن.
اين يك سر قضيه است. سر ديگه قضيه, اختلاف بين فرزند و والدين است. اتفاق مي افته كه بچه با پدر و يا مادر, سر لج بازي مي افتند, و اگر آن يكي طرف بچه را بگيره, احتمال داره همسرش احساس بكنه كه دونفري در مقابلش جبهه گرفتند, كه ديگه خر را بايد آورد باقالي را بارش كرد. اگر همسر, طرف همسر ديگر را بگيره, احتمال داره بچه ضربه بخوره, و احساس كنه كه در كانون خانوادش پشتيبان و پشتگرمي نداره.
من هر دويش را تجربه كردم. يعني نبود ميانجي نزديك بود باعث بشه راهم را كج كنم(يا شايد بايد بگم كج كنه). ولي خوشبختانه پدر و مادرم سفري به سوئد داشتند, و عيال با مادرم درد دل كرد, و مادرم به من تشر زد, و به گوشم رساند حرفي را كه عيال خودش به زبان خودش بهم نگفته بود. من هم سعي كردم تغيير تاكتيك بدم, و روابط دوباره حسنه شد.
حالا مشگلم سر دخترم و مادرش است. نميدونم چرا مدتي است به همديگه گير ميدن, و بحث هايي ميكنن كه هيچ ارزشي نداره. شخصاً در بيشتر موارد حق را به دخترم ميدم, ولي از ترس اينكه عيال احساس نكنه دوتايي براش جبهه گرفتيم, مجبور ميشم سكوت كنم. امروز بعد از ظهر دخترم آمد شركت و گفت ميخواد باهام حرف بزنه. جاتون خالي رفتيم شام رستوران و درد دل دخترم باز شد. از دليل و برهانهاش فهميدم عيال اونجورايي هم كه دخترم ميگه لولو خورخوره نيست, و بخشي از اختلاف في مابين تقصير دخترم است. براش از خصوصيات مادرش گفتم, و از اشتباهاتي كه در رابطه با مادرش داره. يك جورايي قانع شد كه در مقابل مادرش بايد كوتاه بياد. تا بيائيم خونه ساعت شده بود يازده شب, و عيال خوابيده. حالا بايد ببينم فردا سر ميز صبحانه نتيجه ي نصيحتهاي من به دخترم به كجا مي انجامه. اميدوارم رفع اختلاف بشه, وگرنه كه تا اين آتيش فروكش كنه يكي دو هفته اي اخم و تَخم داريم.
بقيه داستان را اگر فردا هيجان انگيز شد براتون مينويسم :)