*در طي اين ساليان كه در سوئد زندگي ميكنم, پيش نيامده بود همه دور هم باشيم. البته "همه" همه نيستند, اما هر چه هست, بِه از اين كه هيچ نباشد. مخصوصاً براي بچه ها كه حسابي توي اين مدت عزيزدوردونه شدند.
تولد دخترمان هم به خوبي برگذار شد. بخاطر كنسرت چندتا از خواننده هاي ايراني كه شنبه شب در
بزرگترين استاديوم سرپوشيده ي اروپا برگذار شد, تولدش را يكروز ديرتر گرفتيم. فكر ميكنم حدود يازده هزار نفر آمده بودند!! تولد را نميگما, منظورم كنسرت بود ;)
دو سه سالي بود زمزمه ميكرد ميخواد فرداي تولد هجده سالگيش با چندتا از دوستاش بره مسافرت. امروز با دوتاشون رفت جزاير قناري. بدبختي اينجاست كه سنش قانوني شد, و نميشه بهش گفت: نه, بتمرگ وَر ِ دل خودم. ;)
اين بگومگوهايي كه در كامنتدوني وبلاگها بين دوستان ميشه, دودش توي چشم همه ي اهالي وبلاگشهر ميره. نذارين با اين كار وجهه وبلاگشهر پايين بياد!! من از آن دسته آدمايي هستم كه طاقت اعتراض به نوشته هام, و عقايدم را كه در آبنوس بازگو ميكنم را ندارم. براي همين هم است كه كامنتدوني نذاشتم. "شمام" اگر مثل مني, قربونت كامنتدوني نذار.
توضيح: رفقا, خواهران و برادران, به خودتون نگيرين, من بطور كل گفتم!