*
ديشب در راه خونه با يك آهو تصادف كردم. سوئد آهو فراونه, و مخصوصاً توي اين فصل با وجودي كه اطراف اتوبانها سيمهاي حفاظتي وجود داره, گهگاهي خودشان را به كنار جاده ميرسونند. در يك لحظه احساس كردم يك آهو دويد وسط راه, ولي دير شده بود. با سر خورد به جلوي ماشين, و بدنش اصابت كرد به در ِ سمت خودم. سرعتم حدود شصت كيلومر بود. ماشين را نگه داشتم و دويدم به طرفش. وسط جاده افتاده بود و داشت از درد ناله ميكرد, و دست و پا ميزد. خيلي حالم گرفته شد. در عين حالي كه شاهد درد كشيدنش بودم, كاري هم از دستم براش بر نمي آمد. با پليس تماس گرفتم و ازشون كمك خواستم. تا به محل حادثه برسن, آهوي بيچاره جان داد. پليس شماره ماشينم را زد توي كامپيوتر, و بيمه ام را چك كرد. گفت: خوشبختانه بيمه مخصوص ِ تصادف با حيوانات را داري, و لزومي نيست براي تعمير ماشينت پولي از خودت به تعميرگاه بدي. بعد هم زنگ زد مأمور بياد و لاشه آهو را برداره ببره. دلم خيلي براي آهوي زبان بسته سوخت. كاش چند ثانيه ديرتر ميدويد وسط جاده. مأمور پليس بجاي اينكه از من سوأل كنه آيا مقصر بودي يا توضيحي در رابطه با چگونگي تصادف بخواد, جنبه مادياتش را در نظر گرفت و خيال من رو مثلاً راحت كرد. از ديشب تا بحال همش آن صحنه مياد جلوي چشمام. وقتي براي عيال ماجرا را تعريف كردم, سفارش اكيد كرد كه در اولين فرصت برو به صندوق صليب سرخ كمك كن (همون صدقه معروف كه بايد سعي كنيم فكري به حالش بكنيم). به عيال گفتم: كمك نقدي چه تأثيري به حال آهوي بي چاره داره؟! گفت: لازم نيست تو بري, خودم ميرم!
چند روز پيش به سرم زده بود طرز آشنائيم با بعضي از دوستان وبلاگشهري را در طي اين دو سال و اندي كه از عمر آبنوس ميگذره براي ديگر اهالي وبلاگشهر تعريف كنم. متأسفانه هنوز پا نداده, ولي در اولين فرصت اين كار را خواهم كرد.
اگر از آهنگهاي پينگ فلويد خوشتان مياد, چندتاش را
اينجا ميتونين گوش كنيد