"It's not how good you are, it's how good you want to be"
Paul Ardens
چرا من اينجا مينويسم؟
نوشتن, مثل اين ميمونه كه انسان لاي در را براي ذهنش باز كنه, تا بهش اكسيژن برسه. نوشتن براي اين است كه, چيزهايي كه در ذهن داريم را با كمك حروف براي ديگران نمايان كنيم, تعريف كنيم تا يكديگر را بهتر بفهميم. اينطور نيست؟
يك كمي دست چپم درد ميكنه. فكر ميكنم حواسم نبوده بلايي سرش آوردم , حالام يادم نيست. شايد هم از عواقب چلچلي باشه ;)
دختر بزرگم داره خودش را براي مسئوليت هاي اجتماعي كه بزودي مشمولش ميشه آماده ميكنه. ميخواد هر چه زودتر بتونه رأي بده. ميخواد باهاش تمرين رانندگي بكنم. ميخواد مسافرت بره و شايد براي دانشگاه به كشور ديگري نقل مكان بكنه. من و مادرش يك احساس بدي داريم. دلمون نمي خواد به درد پدر و مادر ِ خودمون دچار بشيم :(
يادم مياد خودم هم كه به سن 18 سالگي نزديك شدم, اين احساس را داشتم. دلم ميخواست براي خودم زندگي مستقلي داشته باشم. دلم ميخواست روي پاي خودم بايستم. البته اين تب طولاني نبود و بادي كه زير بالهام احساس ميكردم كم كم فروكش كرد. اميدوارم باد زير بال دخترم هم از نوع باباش باشه :) از طرفي اين قانون طبيعت است. بايد تا وقت باقي است, از تجربه هامون براش بگيم, شايد در انتخاب راه بهتر كمكش باشه.
شاعر ميگه: "چو عضوي به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار", شده حكايت آبنوس. روزي دو/سِتا ويروس ِ جور واجور برام مياد. به دليل اينكه بعضي از اعضا نامه هاي اينفكتي باز كردند, آدرس من را هم در آدرسبوكس ذخيره داشتند, و اين داستان تا زماني كه نامه ها را يك راست روانه سطل آشغال نكنيم ادامه دارد!
در ضمن اين كامنت ها از طرف من گذاشته نشده. + و +. من اصلاً نميدونم اين سيستم نظر خواهي به كدوم وبلاگ ارتباط داره!!