* مدينه فاضله پدر سوسياليسم تعاوني
رابرت اون Owen Robert, اسكاتلندي و يكي از بانيان «سوسياليسم» در اين روز از ژانويه سال 1825 ميلادي 30هزار هكتار زمين در ايالت اينديانا از دولت واشنگتن خريداري كرد تا در آنجا جامعه نوين (مدينه فاضل) خود را بسازد.
«اون» كه در تاريخ عقايد، يكي از پدران سوسياليسم به شمار مي رود فرضيه خود را پيروزمندانه در منچستر انگلستان پياده كرده بود. «اون» كه مدير يك كارخانه ريسندگي و بافندگي بود. در منچستر بر پايه عقايد خود شهركي ساخته بود كه مجهز به همه وسايل رفاهي بود و فروشگاههاي تعاوني آن بدون سود, اجناس را به اعضاي تعاوني مي فروختند. وي كه معتقد به قيمت گذاري كالاي توليد شده براساس بهاي مواد خام, اجرت كارگر و استهلاك ماشين آلات و ساختمان و هزينه هاي متفرقه لازم ديگر بود, مطلقا فرمول عرضه و تقاضا و بر اين اساس, تعيين قيمت را قبول نداشت و آن را استثمار و عمل آن را كاپيتاليستي مي خواند و مي گفت كه با ايجاد تعاوني هاي توليد و مصرف (فروش), بايد واسطه ها از ميان بروند كه بدون انجام كاري مفيد, از دسترنج كارگران بهره مند مي شوند و با بالا بردن مصنوعي قيمتها, باعث كاهش توليد و بيكاري مي گردند و اصطلاح «از توليد به مصرف» البته به صورت تعاوني از او است. مجلس عوام (پارلمان) انگلستان بر پايه افكار او قوانين متعدد از جمله قانون كارخانه داري را وضع كرد.
اون, علاوه بر افكار سوسياليستي خاص, خود را مروج اخلاقيات كرده بود و مي گفت جامعه يي كه از چارچوب اخلاقيات خارج شود – سوسياليستي باشد يا ارباب و رعيتي و ... – خوشبخت, سرزنده و بدون تشويش و دغدغه نخواهد بود و رفاهي را كه نظام تعاوني برايش فراهم آورده و دسترنجي كه نصيب خودش مي شود احساس نمي كند. وي عقيده داشت كه شخصيت هر انسان بستگي به محيطي دارد كه در آن پرورش يافته و سرگرم زندگي است و از آنجا كه در نظام تعاوني (سوسياليستي «اون») رفاه تامين خواهد بود, شخصيت افراد نيز بهتر و كاملتر است و وقتي شخصيت بهتر شود يك فرد از آموزش خود استفاده بيشتر مي برد و به ديگران هم استفاده مي رساند. ريا و دروغ و انواع جرايم به دليل نبودن نياز و نيز تسليح اخلاقي افراد, از ميان مي رود و دموكراسي حقيقي پا به وجود خواهد نهاد.
«اون» كه تاليفات متعدد از جمله كتاب معروف «منظره تازه جامعه» دارد, سپس تصميم گرفت كه در يك سرزمين تازه – نه قديمي مانند انگلستان – براساس عقايد خود يك مدينه فاضله بسازد و نام آن را «جامعه نوين هماهنگ» بگذارد و به همين منظور 30 هزار هكتار زمين كه بتازگي از بوميان (سرخپوستان) در ايالت اينديانا گرفته شده بود از دولت آمريکا خريداري كرد اما به دليل كارشكني مقامها و سرمايه داران محلي موفق به اجراي برنامه خود نشد, زيرا به محض استقرار در آمريكا موضوع ايجاد اتحاديه هاي كارگري و طرح اعتصاب براي احقاق حق و ... را پيش كشيد كه مواجه با كارشكني ها و دشمني هاي فراوان شد.
اگر مايل هستيد بيشتر راجع به رابرت بدانيد, روي عكس او كليك كنيد.
منبع: معلومات عمومي
امروز يكي از همكاران قديميم از قسمتي كه من درش كار ميكنم تمام كرد, و قرار است براي چند سال در كشور مالزي مشغول به كار بشه. خيلي حالم گرفته است. يان يكي از بهترين دوستان سوئدي من بود. در طول اين سالها خيلي مسافرت با هم كرديم و خاطرات فراموش نشدني با هم داريم. يان را سر كار همه دوست داشتند و از مصاحبت با او لذت ميبرند. آدم شوخي است و گاهي تيكه هايي مي اندازه كه آدم باورش نميشه. يكي از دخترهاي همكار يك سال پيش روي سينه راستش يك گل رز كوچولو خالكوبي كرده بود. يان هر روز بهش ميگفت: من يك روز بلآخره اين گل رز را خواهم ديد, و دختره هم ميخنديد و ميگفت: خوابش را ببيني. امروز همين دختره موقع استراحت بعد از ظهر در شركت آمد سر ميزي كه يان نشسته بود و يك سبد گل و يك كارت بهش داد و براش آرزوي موفقيت كرد. در پايان به يان گفت: من با تو زياد خاطره ندارم, ولي دلم ميخواد يك خاطره فراموش نشدني از من داشته باشي, و در عين حال آرزوي ديرينه ات هم برآورده بشه. بعد خودش را به يان نزديك كرد و يقه بلوزش را كشيد جلو و بهش گفت: بيا اين هم رزي كه مدتهاست چشمت دنبالش بود ببيني, خوب نگاهش كن. همه زدن زير خنده و شروع كردن به دست زدن. تفلكي انتظار اين را نداشت و تا بنا گوشش قرمز شده بود. جاتون خالي بعد از ساعت كار هيئتي رفتيم بيرون شام خورديم و كپ آخر را با يان زديم.