پابرهنه گاني بودند كه جاده هاي لجوج برگامهايشان
بوسه زدند...
شعر از .....
كريسمس و رسومش را ما در خونوادمان از تقريباً 15 سال پيش بطور جدي پذيرا شديم. آن زمان دخترم حدود دوسالش بود و نزديك كريسمس با بچه هاي ديگه مهدكودك راجع به هدايائي كه بابانوئل براشون مياره گفتگو ميكردند. يك روز گفت چرا شما هنوز درخت كريسمس نخريديد, بچه هاي ديگه ميگن توي خونشون دارن؟!! من و عيال همان شب به همراه دخترم رفتيم بيرون و تمام وسائلي كه براي اين مراسم بود را تهيه كرديم. از آن سال به بعد در اين فصل يك درخت كاج كنار سالن پذيرايي ميگذاريم و حسابي تزئينش ميكنيم.
از همان سالها بعضي از خونواده ها با اينكار مخالف بودند و يكجور غربزدگي ميدانستند, اما به مرور زمان بسياري از آنها اين واقعيت را كه بخاطر فرزندنمان بايد همرنگ جماعت شويم را پذيرفتند. سعي من و عيال در اين سالهاي دوري از ايران اين بوده كه فرهنگ باستانيمان را زنده نگه داريم و به فرزندانمان منتقل كنيم. آنها هم تا اين لحظه پذيرا بودند و از انجام آنها ممانعت نميكنند. خلاصه كه اين چند وقته مرتب يادداشتهايي از بچه ها به من و عيال ميرسه كه حاوي ليست از كادوهاي درخواستيست. هر سال ليستشان داره قطورتر ميشه و جاي تمام فاميلي كه اينجا نيستند هم كادوي كريسمس ميخوان!!
امروز صبح يك مقاله خوندم در رابطه با خانم شيرين عبادي. بد نيست اگر وقت داريد بهش نگاهي بندازيد .