* مرخصي استعلاجي
احمد باطبي اظهار داشت: براي رسيدگي به مسايل تحصيليام در دانشگاه از مسوولان زندان مرخصي گرفتم كه اين مدت تمديد شده و احتمالا تا 5 روز ديگر به زندان بازميگردم.
باطبي به خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) گفت: از ناحيهي كمر، زانو، گوش و دندان آسيبهايي ديده بودم و زندان از نظر پزشكي توانايي درمان اين آسيبها را نداشت و صرفا در حد تشخيص بود؛ اخيرا دچار مشكلات تنفسي شدهام كه به خاطر امكانات كم پزشكي در زندان به آسم تبديل شد كه اين موضوع مختص به من نيست.
وي نحوهي برخورد مسولان قضايي و مسوولان زندان را «نسبتا خوب» ارزيابي كرد و گفت: تنها مسايل جانبي به زندانيان فشار وارد ميكند.
باطبي در پايان گفت: عليرغم تقاضاهاي مكرر براي اعادهي دادرسي از سوي دادستان و محاكمهي مجدد، تا امروز پاسخي دريافت نكردهايم.
پيك ايران
راز آن پيراهن خونين
متن زير قسمتي از گفتوگو با پدر «احمد باطبي» در مورد آنچه بر فرزندش گذشت:
محمد باقر باطبي گفت: فرزند من، پسري باايمان و درسخوان بود و اوقات فراغتش را با پرداختن به ورزش و موسيقي پر ميكرد. او در جهاد دانشگاهي در رشته كارگرداني تحصيل ميكرد و در تير ماه سال هفتاد و هشت مشغول تهيه فيلم پايان نامهاش بود. احمد در روز بيست و سه تير براي تحويل دادن پايان نامهاش به دانشگاه رفته بود كه پس از تعقيب افرادي با لباس شخصي تا حوالي ميدان بهارستان دستگير شد. گويا آنها از چند روز قبل او را شناسايي كرده بودند و در پي فرصتي براي دستگيرياش بودند.
احمد پيش از دستگيري به بازيگري و كارگرداني علاقه داشت. همچنين موسيقي را بسيار دوست داشت. نخست نزد من نواختن سنتور را فرا گرفت و بعد به گيتار روي آورد. اكنون نيز در زندان مشغول تدريس گيتار به برخي از زندانيان است. او در فيلمي با عنوان «چهار ثانيه خيال» به كارگرداني محمدرضا نجفيان بازي كرده كه اين فيلم در جشنواره كن برنده شده است. در سال يكهزار و سيصد و هفتاد و هشت نيز قرار بود در يك فيلم نقش عيسي مسيح (ع) را بازي كند و به همين دليل نيز موهايش را بلند كرده بود.
از سال هفتاد و شش تا حدي با جبهه متحد دانشجويي همكاري ميكرد كه البته فعاليت او در چارچوب قانون بود. در ماجراي تيرماه سال يكهزار و سيصد و هفتاد و هشت نيز در روز هيجده تير به خانه آمده و به مادرش گفته بود كه تهران شلوغ است سري ميزنم و زود برميگردم. آن شب به دليل شلوغي نتوانسته بود از كوي خارج شود و همانجا مانده بود. در عكسي هم كه اكونوميست از او گرفته او سربندي با نوشتهي «لا اله الا الله» بر سر دارد، اما در عكس اين نوشته را محو كردهاند. همچنين بازوبندي كه به دست او بسته شده، متعلق به صليب سرخ است؛ چرا كه او دوره امدادگري را گذرانده بود و در آن روز هم به همراه گروه امداد مشغول رسيدگي به صدمهديدگان بوده است، بدون اينكه بداند صدمهديدگان از چه گروهي و با چه گرايشي هستند. احمد ميگويد «پس از تير خوردن يك دختر دانشجو بچهها خشمگين شدند و به طرف بيرون حركت كردند، من پيراهن خونين يكي از زخميشدگان را به سمت دانشجويان گرفتم و گفتم از كوي خارج نشويد. بيرون خطرناك است و اين نتيجه خروج از كوي است. من سعي داشتم از خروج دانشجويان از كوي جلوگيري كنم. همانوقت عكسي از من گرفته شد و من نميدانستم از طرف چه كسي است.» در هنگام دستگيري نيز كيف همراه او پر از وسايل كمكهاي اوليه بوده است. تمام وسايل داخل كيف او بجز سي هزار تومان پولش بعدا به من تحويل داده شد.
فرزندم اكنون در زندان شرايط بسيار مطلوبتري نسبت به سابق دارد، به او اجازه دادند در كنكور شركت كند و اكنون در حال تحصيل در رشته علوم اجتماعي دانشگاه پيام نور است. درس خواندن تاثير بسزايي در بهبود وضعيت روحي او داشته است. ما هفتهاي يك روز اجازه ملاقات حضوري داريم كه من و مادرش يك هفته در ميان به ديدن او ميرويم. همبندان او در حال حاضر اكبر و منوچهر محمدي، ناصر زرافشان، علي افشاري و ... هستند. چند تن از استادان حاضر در زندان نيز به او در خواندن درسهايش كمك ميكنند و او نيز به برخي از زندانيان گيتار ميآموزد. ضمن قدرداني از مسئولان سازمان زندانها اميدواريم كه هرچه زودتر امكان آزادي فرزندمان فراهم شود؛ چرا كه او در واقع جرمي مرتكب نشده است.
كل مطلب: سايت امروز