*
بعضي وقتها خوبه آدم كوتاه بياد.
به خاطر اين دوتا ديونه, يك عده اي ديوانه وار, دنبال بهانه هاي ديوانه كننده هستند! در راه برگشتن به سوئد از هفت خان رستم رد شدم, رسيدم به در ورودي. يه نره خر آمد جلو. از من پرسيد:
سلام, كجا ميخواهيد بريد؟
سلام, ميخوام برم سر جام بشينم!
چرا امروز را انتخاب كرديد؟
منظور؟!!
چرا امروز رو براي اين كار انتخاب كرديد؟
كدوم كار؟!!
شما كي آمده بوديد اينجا؟
امروز صبح.
چرا اينقدر كم مونديد؟
كارم تموم شد.
چه موقع براي آمدن و انجام كارتان تصميم گرفتيد؟
پريروز.
چرا پس امروز آمديد؟
چيزهائي كه بايد با خودم مي آوردم ديروز آماده شد.
اونا چي بودن, الآن كجان؟
تست پروگرام. گذاشتمشون توي دستگاه ها.
براي چه كاري استفاده ميشن؟
براي تست كردن!
من با شما شوخي ندارم, پرسيدم براي چي استفاده ميشن, اگر نگي بر ميگردي بيرون!
ما با اون برنامه ها, يك سري كارآمد ها رو (فانكشن) تست ميكنيم.
اوكي. (جان هر كي دوست دارين, جواب بالا فرقي با جواب اوليم داره, كه به دومي اوكي داد ؟!!)
ميتونم برم؟
نه, اول بايد به سوألات من جواب بدين. از كجا ميائين؟
از سوئد.
اينجا نوشته تهران!
محل تولدم تهران است.
پس شما از ايران ميائين!
نه از سوئد ميام.
شما دنبال من بيائين.
كجا؟
من اگر بخوام ميتونم نذارم برين!
ميدونم.
پس چرا درست جواب نميدين؟!
من اصليتم ايرانيه.
اوكي, شما ميتونيد بريد سر جاتون بشينيد. مرسي از همكاريتون.
مرسي از شما كه اينقدر فقط منو كنترل كرديد.
كار من است!!