* هشدار طوفان
چسان مي توان خنديد وقتي كه انسان رنج مي برد؟
چسان مي توان خواب رفت وقتي كه زخم خورده ايي ناله مي كند؟
آيا نمي بينيد موج هاي سوزان طوفان را؟
ابرها به قرمزي مي گرايند و چون شعله ها زبانه ميگيرند.
آي ماهيگير, آي اسيران در خاكستر و غبار
آتش در پي شماست كه زبانه مي گيرد و شعله ور مي شود
غارتگران, جويندگان دندانِ طلاي مردگان
نفرت در كمين شماست كه مي ترساند و ضربه مي زند.
طوفان در كمين شماست با پژواك نعره هايش.
آنك زمانِ پايانِ نقش بازي هاست
ستون ها مي شكنند و پله ها فرو مي پاشند
مي شكنند و مي كوبند تمام شمايان را.
Erik Blomberg
-------------------------------
شعرهاي
اريك بلومبري سخت اجتماعي است و مبارزه جويانه. معهذا آن لطافت شاعرانه را هم حفظ مي كند. مجموعه شعر « زمين » كه در سال 1930 نوشته سرشار است از اميد و بشارت دهنده يك زندگي مشترك همگاني. شاعر به ستايش و نيايش روحي بر مي خيزد كه در همه چيز و در همه اشيا جاري است:
« تو اي روح مقدس
ما را در شاخسار آن درخت عظيم زمزمه گر
به برگها به گل تبديل كن»
در « خداي زنداني » اريك زمين را قلب خدا ميداند كه جاي زندگي و مبارزه انسان است. اما اين خدايي است زنداني, كه احتياج دارد انسان ها به نجات او برخيزند.
« گفتم اينجا زمين است
و خانه انسان,
مكان ديگري بجز اين نيست
حتي نه زماني ديگر.
پس آنگاه تو گرفتي ز من
همه آن چيزي را كه بر دوش مي كشم.
و تنها توئي كه باقي مانده اي
اي دلشوره ابدي. »
در « چشم هاي شب » ديگر از آن دلشوره مذهبي خبري نيست. در اينجا شعر نوشتن به مشابه ويران كردن خويشتن خويش است. گاهي خواننده, طي آن با باوري متضاد, به « روزي كه هنوز در دل شب منتظر است » و به « رودهاي زنجيري كه به ما زندگي نويني عرضه خواهند داشت » روبرو است. در اين اثر بلومبري تصويري آفريده است كه مظهر زيبائي و نيروي حيات بخش روياي آزادي است. در اين تصوير مردي كه ويلون خود را در جريان بمباران ها نجات داده, همچنان به نواختن آن ادامه ميدهد.
« كسي نمي تواند
آواز جاودانه آزادي را
براي بردگان و زندانيان
خاموش كند.
نگاه كن او چسان در لايتناهي مي گسترد خود را
و نگاه كن كه عطش آدمي را پاياني نيست. »
اريك بلومبري در سالهاي ميان 1894-1965 زندگي كرد.
بعد از اين معرفي يك آهنگ نوري ميچسبه!!