* ياد نمايشگاه بين لمللي تهران بخير. تا آنجايي كه يادم مي ياد هنوز در ايران انقلاب نشده بود, وقتي كه من با چندتا از بچه هاي مدرسه رفته بوديم تا از نمايشگاه بازديد كنيم! از صبح تا لحظه آخري كه نمايشگاه باز بود آنجا بوديم و از اين غرفه به اون غرفه مي رفتيم و از پرسنل سوالهاي با ربط و بي ربط به نمايشگاه مي كرديم! يكي از سوالهاي ما اين بود, آدم بايد چي بخونه كه مثل شما بشه؟
بعضي هاشون كه مي خواستند احترام ما را نگه دارند جواب قانع كننده ميدادند, و بعضي ها با جواب سربالا ما را از سرشان باز مي كردند!
شركتي كه من توش كار ميكنم در نمايشگاه هايي كه در ارتباط با تكنيك در دنيا تشكيل ميشه معمولا غرفه داره. اين بار در خود سوئد بود و من هم به دلايلي قرار شد 9 و 10 اكتبر در نمايشگاه شركت بكنم و پاسخگوي سوالهاي بازديد كننده ها باشم. اولش فكر ميكردم كار ساده اي است و جالب بايد باشه! بازديد كننده هايي بودند كه مي خواستند از سير تا پياز را بدونند و حتي از گفتگو و تبادل نظر با آنها, آدم به يكسري ايده هاي تازه مي رسيد, ولي بعضي ها سوالهايي مي كردند كه واقعآ به موضوع هيچ ربطي نداشت و انتظار هم داشتند كه جواب قانع كننده اي بشنوند! يكي از سوالهايي كه از من شد اين بود, شما فكر مي كنيد غرب از روي جاه طلبي بدنبال اختراعات تازه است يا از روي نياز؟! دلم مي خواست جواب قانع كننده به همه اين سوالها بدم ولي جاش نبود!
اينجا سري به نمايشگاه بزنيد