* كلاغ سياه:
بزنم تهمت و بهتان و چو گويند مگو
بکشم جيغ و زنم داد که آزادي نيست من با وبلاگ كلاغ سياه وقتي كه اين خانه را داشت آشنا شدم. كلامش با "آهاي ملت" شروع ميشد. انگار همين ديروز بود كه من و تو را با اين نوشته به خونش دعوت كرد " ● آهاي ملت ، اگه مطالب اين صفحه رو کامل خوندين دست خانوم بچه هارو بگيرين و پاشين بياين خونه جديد. منزل مبارکي هم نميخواهيم در عوض اونجا شما هم ميتونيد نظر خودتونو بنويسيد و کلي با هم بگيم و بخنديم . فقط يادتون باشه اگه صاحبخونه اونجا يه روز با ما دعواش بشه و کلک تو کارمون درآره برميگرديم همينجا." اما قبل از اينكه كلاغ سياه ما بفهمه كه صاحبخانه جديدش با او دعواش شده يا كلك توي كارش در آورده گفت:
"آهاي ملت!
كلاغي هوس پريدن دارد
لعنت بر كسي كه بالش را ببندد." و صاحب يك خونه ديگه شد!
حيف شد"كلاغ سياه" پر كشيد. هر چند براي رسيدن به يك آرامش خاطر كه حسرتش در دل "همه ما" نيز كم و بيش هست راهي نديد به جز راهي كه رفت! اما بايد گفت او يكي از معدود كساني بود كه حرف هاش حرف هاي خيلي ها بود كه به دليلي از زدنش قاصر بودند! روحش شاد و خاطره اش جاويد.